ایران سبز: دلنوشته ای برای سعید نورمحمدی؛سعید سمبل مظلومیت

Sunday, February 21, 2010

دلنوشته ای برای سعید نورمحمدی؛سعید سمبل مظلومیت


دلنوشته ای برای سعید نورمحمدی؛سعید سمبل مظلومیت
حمزه غالبی رییس کمیته جوانان ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی به مناسبت چهارمین ماه بازداشت سعید نورمحمدی، عضو جوان جبهه مشارکت و رییس کمیته استانهای ستاد ۸۸ یادداشتی در وبلاگش نگاشته است.

سعید نورمحمدی تنها اسر کمیل سبز است که به جرم حضور در برنامه مذهبی و معنوی دعای کمیل برای ازادی زندانیان سیاسی هنوز در بازداشت به سر می برد.


متن دلنوشته حمزه غالبی که خود نیز از اسرای سبز بوده به شرح زیر است:
اتاق جلویی خانه ما اتاق کوچیکی است رو به روی خیابان ستار خان. جوری که همان طور که نشسته ای می شود حرکت ماشینها و آدمها را توی پیاده رو دید. سمت چپش قفسه ای است که من کتابهایم را توی آن می چینم. یادمه سعید آنجا نشسته بود و با هم در حال گوش دادن به صحبتهای برحرارت دوست مشترک دیگری بودیم. دوست من خیلی داشت تند می رفت. صحبت های دوست من که تمام شد سعید گفت البته ما هنوز اصلاح طلب هستیم و در چهار چوب نظام و قانون اساسی می خواهیم فعالیت کنیم. دوست من با تعجب و کمی ناراحتی به سعید نگاه کرد و گفت نه مثل اینکه بازداشت روت اثر نداشته باید یک بار دیگه بگیرنت تا آدم بشی.
شاید به خاطر اینکه سعید همچنان به مشی اصلاحی امیدوار بود باید دوباره بازداشت می شد تا مانند دوست من، از اصلاح نا امید شود. سعید دوست مهربانی است که کمتر کسی است که در ستادها و فعالیت های جمعی اصلاح طلبان فعال باشد و او را نشناسد. پیگیری و تلاش ویژگی بارز سعید است بخاطر همین بود که وقتی سعید برای کاری کمک می کرد انگار صد نفر حامی اضافه شده بودند. البته احساسات سعید باعث شده بود که همه روابط را آمیخته با دوستی ها کنند و شاید هم رمز موفقیت سعید در همین بود.
دوشنبه بعد از انتخابات بود هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود. دوستان گفتن ریختن خونه سعید برای بازداشتش. زنگ زدم به موبایل سعید. خودش جواب داد؛ خوشحال شدم. گفتم سعید ریختن خونتون. گفت می دونم و دارم می رم خونه. بهش گفتم احمق نشی بری خونه ها. گفت حکم دادستان دارن، من هم که کاری نکردم من می رم! سعید مثل خیلی ها، خوش بین بود که چون کاری نکرده است اتفاقی برایش نخواهد افتاد. و اصرار داشت چون حکم دادستان هست، برود خودش را معرفی کند. به هر حال ظاهر حق با دوست من بود. سعید حتی بعد چند ماه بازداشت غیر قانونی و بی دلیل هم خوشبینی اش را از دست نداده بود.
بعد از آزادی اولش خیلی نگران شهاب بود. نارحت بود از اینکه نمی تواند برای کمک به شهاب و سایر دوستان در بند کاری بکند. اینیار فقط دست به درگاه خدای خود دراز کرد. شاید اصلا دیگر باورش نمی شد که او به اتهام ارتکاب به دعای کمیل دوباره اسیر خواهد شد. اما این همه ماجرا نبود. شاید سعید در دوره بازداشت مجددش همچنان خوشبین بود به همین دلیل هم برادرش را هم را بجرم بزرگ نوشتن روزهای بازداشت برادر در صفحه فیس بوک در بند شد. اسارات دوباره سعید وارد ماه چهارم شده است. سعید نورمحمدی اکنون برای ما سمبل مظلومیت، پاکی و استقامت است.
چند وقت پیش دوستی از من پرسید. الان بچه ها اصلاح طلب چی کار می کنن. گفتم واقعا هیچی. فقط بی گناه بازداشت می شوند و مظلومیتشان چهره ظلم را را روشن تر می کنند.



No comments: