ایران سبز: 2010

Saturday, August 28, 2010

مراسم شبهاي قدر سبز مشهد

مراسم شب هاي قدر سبز مشهد امسال به همت فعالين دانشجويي

يکشنبه شب 19 ماه مبارک رمضان ساعت 21سخنران علي طهماسبي

شب 21 ماه مبارک رمضان ساعت 21 سخنران حجت الاسلام احمد قابل

شب 23 ما مبارک رمضان سخنران رضا عليجاني

مکان بزرگراه امام علي.خيابان شريعتي.شريعتي84 پلاک 42 

Wednesday, August 25, 2010

Monday, August 16, 2010

Friday, August 13, 2010

Tuesday, August 10, 2010

شيوا نظر اهاري را ازاد کنيد

دستنوشته شيوا نظر اهاري از زندان

موسوي

Monday, August 9, 2010

Saturday, July 31, 2010

یادداشت مهدی خزعلی در اعتراض به حکم اعدام جعفر کاظمی


جعفر کاظمی را نمی شناسم، اما پنج میلیون تظاهر کننده 25 خرداد 88 را می شناسم، من به همراه همسر و فرزندانم در میان جمعیت بودیم، نمی دانم ، اگر کاظمی به جرم محاربه باید اعدام شود، پس جوخه های اعدام و چوبه های دار دهها میلیون انسان معترض را باید بپا کنید، آقایان؛ بازی با احکام الهی جنگ با خداست، شما که فقه خوانده اید، مگر نه این است که اگر شمشیر در غلاف هم همراه فرد بود محارب نیست
صاحب جواهرمی فرماید: " المحارب کل من جَرّّد السلاح لاخافة الناس " در واقع محارب کسی است که به قصد ارعاب و سلب امنیت مردم سلاح بردارد و این اخافه محقق شود، کاظمی در میان مردم بود؟ سلاحش کجا بود؟ از قصدش چه می دانید؟ آیا مردم از کاظمی مرعوب شدند یا از ...؟

حال صادقانه بگویید: چه کسی سلاح داشت؟ چه کسی با سلاح گرم و سرد مردم را تهدید می کرد؟ چه کسی به سوی ندا و موسوی تیر اندازی کرد؟ چه کسی بالای پل به سوی مردم تیر می انداخت؟ چه کسی از بالای پشت بام مسجد و پایگاه مردم را به رگبار بست؟ چه کسی ایجاد خوف و ترس کرد؟ چه کسی امنیت مردم را سلب کرد؟ چه کسی محارب است؟!!!!

نمی خواهم بگویم ما را در حبس نکنید، یا نکشید،نه، " بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود " اما می خواهم بگویم، بنام دین مارا نکشید تا جهانیان از دین بیزار نشوند

ما روی رژیم شاه را سفید کردیم، اگر او هم مثل ما می کشت، اگر کسانی داشت تا به ناف همه محارب و معاند و مرتد، باغی و یاغی وطاغی ببندد، شاید نیم قرن دیگر حکومت می کرد

یادش بخیر، عموی همسرم را می گویم، سید کاظم موسوی بجنوردی، حزب ملل اسلامی را تاسیس کرده بود، با یارانش در کوههای دارآباد مسلح به محاصره نیروهای ساواک درآمد و دستگیر شد، او با خود سلاح گرم داشت، می دانید چه شد؟ او هم اینک رئیس دائره المعارف بزرگ اسلامی است و مقر او در نزدیکی همان کوههایی است که مسلح دستگیر شد! اگر شاه هم بلد بود بگوید محارب، احتمالاً عموی همسر من الان در خاوران بود





Sunday, July 25, 2010

ذوق زدگی کودتاچیان از فوت آزیتا میزبان ، فعال دانشجویی دانشگاه بیرجند


رسانه های اقماری وابسته به دولت کودتا با انتشار یک متن به صورت مشترک ذوق زدگی دولت کودتا از درگذشت یک فعال دانشجویی دانشگاه بیرجند را نمایان کردند.

به گزارش ندای سبز آزادی سایت های جهان نیوز ، البرزنیوز ، مشرق نیوز ، جنبش سرخ حسینی ، نباء نیوز و... که جزء بخش رسانه ای کودتا محسوب میشوند نتوانستند ذوق زدگی شان از فوت آزیتا میزبان فعال دانشجویی دانشگاه بیرجند را پنهان کنند و با انتشار متنی مشترک با تیتر : "خودکشي يک فعال دانشجویي سبز رنگ! " ابراز خوشحالی نمودند.

گفتنی است آزیتا میزبان عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه بیرجند، مدیر مسئول نشریه دانشجویی سکوت و شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت که بامداد پنجشنبه هفته گذشته به علت مسمومیت در شهر مشهد درگذشت ، پیش از این از طرف نهادهای امنیتی شهر بیرجند و کمیته انضباطی دانشگاه بیرجند تحت فشار قرار داشت.

به گزارش ندای سبز آزادی این فعال دانشجویی در حالی در یکی از بیمارستان های شهر مشهد درگذشت که پزشکان از خانواده وی خواسته بودند تا یک آمپول خاص را برای نجات وی از مرگ ، تهیه کنند. خانواده وی پس از رفتن به چند داروخانه اصلی مشهد متوجه شدند که این آمپول فقط در شهر تهران یافت میشود

در حالی که خانواده ودوستان این فعال دانشجویی به آشنایانشان در تهران در همان نیمه شب سپرده بودند که آن آمپول را تهیه کنند ، مرحوم آزیتا میزبان در بامداد پنجشنبه جان به جان آفرین تسلیم نمود و درگذشت

در سوگ آزیتا میزبان

و تواصوا بالصّبر



همین چند سال قبل بود که «آزیتا» خواهر «الهام میزبان» آمد توی دانشگاه فردوسی مشهد تا برایش انتخاب رشته کنم. همین چند سال قبل بود که این کار را کردم و «بیرجند» قبول شد. همین تازگی ها بود که دیدمش و گفتم پس شیرینی مهندسی اش را کی به من می دهد؟! دخترم چقدر بزرگ شده بود... برای خودش خانمی شده بود...

دارم این سطرها را با گریه می نویسم



قرار بود در این پست برای «مهلای سلیمانی» عزیزم بنویسم و برای این روزها که سالگرد به قتل رسیدن برادر عزیزش «مهریار» است. قرار بود که برای مهلا بنویسم که روزهای بد دارد تمام می شود که قوی باشد که ما همه در کنار همیم و خدا با ماست و بعد از این شب های صبر و صبر، روزهای خوشی نزدیک است...



ساعت سه و نیم صبح امروز است. الهام به من زنگ می زند که فلان آمپول را برایش پیدا کنم و بفرستم. می گوید وگرنه آزیتا می میرد. می گوید در دولت عدالت و مهرورزی، جز در پایتخت، یک آمپول لعنتی هیچ کجا گیر نمی آید که خواهرش را نجات دهد. بهش قول می دهم و منتظر می شوم صبح شود تا از ناصرخسرو برایش آمپول گیر بیاورم... بهش قول می دهم و دقایقی قبل، همسرش «احسان» زنگ می زند که: دکتر دیگه آمپول لازم نیست... آزیتا رفت...

دارم این سطرها را با گریه می نویسم و چشمان غرق اشکم مونیتور را نمی بیند...



مگر این شانه های کوچک چقدر توان تحمّل دارند خدا؟؟؟ یک روز با رذالت ِ کثافتی، کتاب های این بچّه ها در نمایشگاه توقیف می شود و تمام امیدهایشان نابود... یک روز باران تهمت و دروغ در مورد خودشان و کتاب هایشان در اینترنت باریدن می گیرد... یک روز در خیابان ها به جرم سکوت و پرسیدن از حقیقت کتک می خورند... و امروز عزیزانشان را هم از پیششان می بری تا آنها که رفته اند خوشبخت و خوشحال باشند و ما که مانده ایم دوووور و غمگین... خدایا این چه سال لعنتی بود که تمام نمی شود؟؟



با شاملو می خوانم:

سال بد

سال باد

سال اشک

سال شک

سال روزهای دراز و استقامت های کم...



به اینجایش که می رسم اشک امانم نمی دهد... به اینجایش که می رسم یادم می رود که من پدر همه ی این بچه ها هستم و باید قوی باشم و آرامشان کنم و به آنها امید بدهم و پناه گریه هایشان باشم و... به اینجایش که می رسد هق هق امانم را می برد...



الهام! مهلا!

و تمام بچه ها و بزرگانی که در این روزهای لعنتی غمگینید! نه در آینده روزهای بهتری هست نه در گذشته چیز خوبی بوده... اما یادتان باشد که در این روزهای گند کثیف ، ما همدیگر را داریم وتا لحظه ی آخر در کنار هم خواهیم بود... در دردهای زیاد و شادی های اندک... یادتان باشد اگر دور و کم پیداییم اما پشت این سیم ها و کیلومترها چشم هایی هستند که با شادی شما خوشحال می شوند و با غم های شما می گریند...

قوی باشید

Tuesday, July 20, 2010

فاضل خداد

فاضل خداداد (اعدام شده در ۱۳۷۴) دارای شغل تجارت، کسی بود که به اتهام تبانی با کارمندان بانک صادرات ایران و ۱۲۳ میلیارد تومان اختلاس از این بانک به اعدام محکوم شد. وی رکورددار اختلاس در ایران و نخستین مجرم اقتصادی اعدامی در تاریخ جمهوری اسلامی ایران بود



ریاست دادگاه پرونده اختلاس بانک صادرات بر عهده غلامحسین محسنی اژه‌ای بود. وی فاضل خداداد را مفسد فی‌الارض شناخته و به اعدام محکوم کرد و مرتضی رفیقدوست برادر محسن رفیقدوست دیگر متهم پرونده را به حبس ابد محکوم کرد



خبرگزاری فارس مدعی است که او یک کارمند ساده بانک صادرات بوده است. اما محسن رفیقدوست گفته‌است که خانواده خداداد در واردات و فروش میوه فعالیت داشته‌اند و کل میدان تره‌بار قدیم تهران متعلق به پدر خداداد بود.



ماجرای اختلاس خداداد و مرتضی رفیقدوست که از نفوذ محسن رفیقدوست برای تصاحب این پول استفاده کرده بودند، نخستین بار در نشریه پیام دانشجو افشا شد



محسن رفیقدوست معتقد است پرونده خداداد بیشتر یک جنجال سیاسی بوده و او هیچوقت بیشتر از ۳ میلیارد تومان به بانک صادرات بدهکار نبوده‌است.



Sunday, July 18, 2010

Friday, July 16, 2010

Tuesday, June 29, 2010

امير نادري

امیر نادری بیش‌تر درباره‌ی فیلم‌های دوره‌ی میانی کارنامه‌اش توضیح داده؛ دوره‌ای که خود را و سینمای مورد علاقه‌اش را یافت و مسیرش را از سینمای داستان‌گو به سینمای فرم و رنگ و فضا تغییر داد. در این بخش او علاوه بر توضیح دل‌بستگی‌ها و مشخصات سینمای مورد علاقه‌اش، تقریباً از همه کسانی که در آن سال‌ها در مسیرش قرار گرفتند، همکارش بودند یا بر او تأثیر گذاشتند، مهربانانه یاد کرده است. عمده‌ی بخش دوم این گفت‌وگو هم مانند بخش اول، افزوده‌های خود نادری به آن مصاحبه‌ی ایتالیایی است و برای ما خواندنی‌تر و پر از یاد و خاطره و مواد و مصالحی و اطلاعاتی که همیشه می‌خواستیم درباره‌ی او و کارهایش بدانیم.


امیر نادری: بعد از زمانی که از لندن و دیدن فیلم کوبریک برگشتم، سال 1968 قبل از ساختن خداحافظ رفیق با مسیو کیارستمی توی دفتر گرافیک آقای شیروانلو آشنا شدم. اصلاً به هم نمی‌خوردیم. من از دید او وحشی بودم و او از دید من «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه» بود. من تجربه‌ی خیابانی خرکی داشتم و او تجربه‌های آرام دیگر. او کار گرافیک می‌کرد و من عکاس بودم و از لندن آمده، و پر از جاه‌طلبی. و یک جوری همه‌ی این تفاوت‌ها باعث شد حسابی با هم جور شویم و همیشه سر چهارراه یا توی شلوغی یک خیابان می‌ایستادیم و با هم حرف‌های‌مان و داستان‌های‌مان را می‌گفتیم. نمی‌دانم این چه عادتی بود که داشتیم. و با هم شروع کردیم به کار روی تیتراژ فیلم‌ها. پولی نمی‌ساختیم، ولی حال بود و تجربه... هی حرف می‌زدیم. مسیو کیارستمی از همان موقع هوشی داشت برای گرفتن نکته‌ها. در حرف و در شوخی... شارپ بود. همین طوری که راه می‌رفتیم می‌خواستم ماشین‌ها را بخورم. انرژی برای انجام هر کاری. حالا هم توی نیویورک همین طوری‌ام. این را کیارستمی، یک روز غروب که که پشت بام خانه‌ی نیکزاد نجومی در نیویورک با هم بودیم بِهِم گفت. بهش گفتم: مسیو عباس، این شهر دل گنده‌ی من است. این همان چیزی است که دنبالش بودم. گفت: «نادری، همه چیز عوض شده بجز تو. خوش به حالت.» گفتم من قیمتش را هم داده‌ام. از صبح می‌کوبم شوخی هم ندارم. فقط سینما. و همه‌اش می‌خواهم کاری بکنم که بماند؛ بقیه‌اش برای من حرف مفت است…

وروجک و اقاي نجار نوستالژي دوران کودکي ما

Monday, June 28, 2010

Tuesday, June 22, 2010

Sunday, June 20, 2010

سالگرد 30 خرداد


من می‌خواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه‌دار کند و به خطر بیندازد. می‌توانی نگاه نکنی، می‌توانی خاموش کنی، می‌توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتل‌ها، اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمی‌تواند

Saturday, June 19, 2010

سالروز وفات دکتر علي شريعتي



وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است


دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند


اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است



اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

Friday, June 18, 2010

سهراب سپهري : سوره تماشا

نام شعر : سوره تماشا



به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه ای در قفس است

 
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود

من به آنان گفتم

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد



و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست

همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ .

در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است

که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.

پی گوهر باشید.

لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.



و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم

و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .

به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت.



و به آنان گفتم :

هر که در حافظه چوب ببیند باغی

صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.

هرکه با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.

آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند

می گشاید گره پنجره ها را با آه.



زیر بیدی بودیم.

برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم :

چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟

می شنیدیم که بهم می گفتند

سحر میداند،سحر

 
سر هر کوه رسولی دیدند

ابر انکار به دوش آوردند

باد را نازل کردیم

تا کلاه از سرشان بردارد.

خانه هاشان پر داوودی بود

چشمشان را بستیم

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش

جیبشان را پر عادت کردیم.

خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم

Monday, June 14, 2010

ايا کوروش کبير ذولقرنين است



اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم : تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند 



من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد 



من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد



من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايند .من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد

از تو در باره ذوالقرنين مى‏پرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند (83)

وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا ﴿83﴾





ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم (84)

إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿84﴾





تا راهى را دنبال كرد (85)

فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿85﴾





تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‏اى گل‏آلود و سياه غروب مى‏كند و نزديك آن طايفه‏اى را يافت فرموديم اى ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مى‏كنى يا در ميانشان [روش] نيكويى پيش مى‏گيرى (86)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿86﴾





گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏خواهد كرد (87)

قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا ﴿87﴾





و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشى [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كارى آسان واخواهيم داشت (88)

وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿88﴾





سپس راهى [ديگر] را دنبال كرد (89)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿89﴾





تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومى طلوع مى‏كرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم (90)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿90﴾





اين چنين [مى‏رفت] و قطعا به خبرى كه پيش او بود احاطه داشتيم (91)

كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿91﴾





باز راهى را دنبال نمود (92)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿92﴾





تا وقتى به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه‏اى را يافت كه نمى‏توانستند هيچ زبانى را بفهمند (93)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿93﴾





گفتند اى ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مى‏كنند آيا [ممكن است] مالى در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدى قرار دهى (94)

قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿94﴾





گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالى شما] بهتر است مرا با نيرويى [انسانى] يارى كنيد [تا] ميان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95)

قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﴿95﴾





براى من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتى كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم (96)

آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿96﴾





[در نتيجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند (97)

فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿97﴾

گفت اين رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است (98)

قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿98﴾

 

و در آن روز آنان را رها مى‏كنيم تا موج‏آسا بعضى با برخى درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد (99)

وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا ﴿99﴾





من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غصب ننمايد ،و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند .



من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد . مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است .اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران .



من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشند و حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد .



و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه به عهده گرفته ام ، موفق گرداند."







کلمه کوروش به معنای خورشید وار ( کور = خورشید) و( وش = مانند) می باشد .ایرانیان کوروش را "پدر" و یونانیان که ممالکشان را فتح کرده بود" سرور"و یهودیان که آزادی را به ایشان بازگردانده بود" مسح کننده"و بابلیان اورا" مردوک به منزله مورد تایید" می نامیدند.

تبار کوروش از پدر به پارس ها و از مادر به مادها می رسد.



اشیتو و یگو پادشاه ماد شبی خوابی در مورد دخترش ماندانا می بیند ، برای وی آنگونه تعبیر کردند که از دخترت فرزندی زاده می شود که بر مادها غلبه خواهد کرد.



این موضوع سبب شد که او تصمیم بگیرد که دخترش را به بزرگان ماد ندهد زیرا از این ترس داشت که دامادش مدعی خطر برای وی شود . دخترش را به(پارسها) کمبوجیه اول که در آن زمان در جنوب غربی ایران حکومت داشتند شوهر داد .



ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه بار دار شد و شاه اینبار خواب دید از شکم دخترش درختی روییده که شاخ وبرگهای آن زمین را پوشانیده که مجدد برای وی تعبیر کردند که از ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر جهان غلبه خواهد کرد . وی دخترش را طلبید و زاده ی وی را به هارپاگ(از بستگان و سپهسالار وی بود ) سپرد و دستور داد طفل رانابود کند .



هارپاگ هم می دانست که ممکن است روزی ماندانا انتقام فرزند خود بگیرد و هم اینکه از سر پیچی از دستور شاه هراس داشت, بنابر این کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از وی خواست بدستور شاه طفل را میان جنگل رها کند .



چوپان فرزند را به خانه برد و همسر وی که تازه صاحب فرزندی مرده شده بود به شوهرش اسرار ورزید که طفل را نگه داشته و فرزند مرده خویش را به جنگل برده و جسد تیکه شده وی را به هارپاگ دهند بدین ترتیب انها سرپرستی طفل را به عهده گرفتند .



یک روز کوروش که پسر چوپان معروف بود با امیرزادگان بازی می کرد و آنها کوروش را در بازی به شاهی قبول کردند و چون پسر آرتم(یکی از شاهزادگان)ازکوروش فرمانبرداری نکرد کوروش دستور داد وی را تنبیه کنند پسر آرتم نیز موضوع را به شکایت به پدر و پدر نیز به شاه گفته که پسر چوپان فرزندش را تنبیه کرده . شاه نیز چوپان و کوروش را احضار کرده و از ایشان در خصوص عمل کوروش سوال کرده و کوروش نیز در پاسخ به شاه گفته آنها مرا به شاهی پذیرفتند چون او از من فرمانبرداری نکرد او را تنبیه کردم حال اگر شایسته مجازات هستم تصمیم با شماست.



شاه از دلاوری کوروش و شباهتش با خود به فکر افتاده و چون زمان رها کردن فرزند دخترش به جنگل با سن کوروش برابر بوده آرتم را قانع کرده و از چوپان در خصوص پدر مادر کودک سوالاتی کرده و چون به جواب قانع کننده نرسیده تحت شکنجه از وی اعتراف گرفته و هارپاگ را احضار کرده و چون او چوپان رادید موضوع را فهمیده و به شاه گفت می خواستم هم دستور شما را اجرا کرده باشم و هم اینکه مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم.



بدین ترتیب کوروش در دربار کمبوجیه اول اخلاق والای انسانی پارس ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آنها را آموخت و با آموزشهای سختی که سربازان پارس فرا می گرفتند پرورش یافت



گفتنی است مرحوم علامه طباطبایی ذوالقرنین را که قرآن از او به عنوان حاکمی عادل و نیک سیرت یاد شده کوروش کبیر دانسته است

Sunday, June 13, 2010

مهدي کروبي در قم مورد حمله قرار گرفت



مهدی کروبی نامزد معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری امروز یکشنبه 23 خرداد در قم مورد هجوم گروههای تندرو قرارگرفت



منابع مطلع در تماس با العربیه اعلام کردند آقای کروبی که برای دیدار با چندتن از مراجع تقلید به قم سفر کرده است مورد هجوم لباس شخصی ها قرار گرفت.

بر اساس این گزارش هوادران دولت درحال حاصر در مقابل منزل آیت الله یوسف صانعی از مراجع تقلید منتقد دولت که کروبی به دیدار او رفته است تجمع کرده وعلیه معترضان شعار سرمی دهند.



مهدی کروبی به همراه میرحسین موسوی برگزارکنندگان انتخابات ریاست جمهوری گذشته را به دست داشتن در " تقلب سازماندهی شده " متهم می کند.



آقای کروبی پیش از این نیز بارها مورد هجوم هواداران دولت قرارگرفته بود.



گروههای تندرو هنگام دیدار کروبی از نمایشگاه مطبوعات ، سفر به قزوین ، حضور در تظاهرات 22 بهمن به او حمله کرده بودند

Thursday, June 10, 2010

Wednesday, June 9, 2010

مرد سایه بیت رهبری کیست؟ اقاي وحيد نامي که مدام تکرار ميشود

محمدرضا یزدان پناه : نامه اخیر محمدعلی انصاری از نزدیکان قدیمی بیت آیت الله خمینی به سید حسن خمینی، اگرچه درباره حاشیه های جنجالی نماز جمعه 14 خرداد 88 بوداما برای نخستین بار به طور رسمی نقش فردی به نام "وحید" یا "سردار وحید" را در مناسبات و سلسله مراتب تصمیم گیری و اجرایی بیت آیت الله خامنه ای برملا کرد.

پیش از این، ابوالفضل فاتح، رئیس کمیته تبلیغات و اطلاع رسانی ستاد میرحسین موسوی در انتخابات گذشته ریاست جمهوری اشاره کوتاهی به حضور"آقای وحید" در مراتب اجرایی دفتر رهبر جمهوری اسلامی و نقش او در اعلام نتایج مناقشه برانگیز انتخابات داشت اما تفاوت نوشته اخیر انصاری با خاطرات فاتح در این است که انصاری از مسئولان ارشد موسسه تنظیم و نشر آثار آیت الله خمینی است و به همین سبب می توان از او به عنوان یک مقام آشنا به زوایای ناپیدای حکومت ایران نام برد.



اهمیت نام بردن از وحید در نامه انصاری به آن جهت است که اخبار غیر رسمی فراوانی درباره نقش پررنگ وحید در روند تصمیم گیری های سیاسی و امنیتی چند سال اخیر کشور در محافل خبری شنیده می شود.



بر پایه این گزارش ها "وحید حقانیان" یا بنا به قول مشهور "وحید" معاون اجرایی دفتر رهبر جمهوری اسلامی است که به عنوان یک چهره بسیار بانفوذ و قدرتمند وظیفه ابلاغ تصمیمات و نقطه نظرات آیت الله خامنه ای به دستگاه های مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی و ایجاد هماهنگی میان آنها را بر عهده دارد.



از وحید حقانیان به عنوان دست راست رهبر جمهوری اسلامی یا به عبارت دقیق تر مباشر اصلی او نام برده می شود.



با وجود این هیچ اطلاعاتی درباره این او در رسانه ها به چشم نمی خورد و هیچ کدام از مسئولان ارشد نزدیک به آیت الله خامنه ای در خاطرات، نقل قول ها یا اظهار نظرات خود اشاره ای به این فرد نکرده اند. حتی مشخص نیست که آیا به واسطه عضویت پیشین او در سپاه پاسداران لقب سردار به او اعطا شده یا اینکه این عنوان تنها یک لقب مصطلح است.



تنها اطلاعات تقریبا تایید شده ای که درباره گذشته وحید حقانیان وجود دارد این است که اصالتی اصفهانی دارد و منزل پدریش در اطراف میدان منیریه تهران (از نقاط مرکزی و بسیار سنتی تهران) است.



نخستین تصاویری که از وحید در رسانه ها به چشم خورد مربوط به مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری احمدی نژاد در دور دوم است که او حکم تنفیذ را به دستان آیت الله خامنه ای می دهد و سپس همانجا می ایستد. تصاویر دیگری هم وجود دارد که از ادای احترام ویژه بسیاری از مسئولان بلند پایه جمهوری اسلامی به وحید در مراسم مختلف حکایت می کند.



نقش سردار وحید در "مباحث کلان"



دبیر ستاد مرکزی بزرگداشت آیت الله خمینی در نامه ای که به نوه رهبر فقید جمهوری اسلامی نوشته و طی آن گزارشی درباره سیر اجرایی مراسم بیست و یکمین سالگرد آیت الله خمینی ارائه داده، به تماس تلفنی خود با وحید در ایام نوروز 88 اشاره کرده است.



محمد علی انصاری در این نامه خطاب به حسن خمینی آورده است: "با کمال تاسف از آغاز سال جدید و شاید در آخر سال گذشته زمزمه هایی شروع شد که ستاد بزرگداشت نمی خواهد مراسم امام را برگزار نماید و حتی در هفته اول تعطیلات نوروز که مقام معظم رهبری به مشهد مشرف بودند طی تماسی که با جناب آقای وحید برای تبریک عید داشتم ایشان نیز از برنامه های ستاد سئوال کردند. به ایشان گفتم کارهای مقدماتی ستاد قبل از عید شروع شده است و ما با قوت کارها را دنبال می کنیم و اصلاً نگرانی نداریم و از ایشان درخواست نمودم که در اولین فرصت مراجعت پس از تعطیلات، جلسه حضوری برای مرور مباحث کلان سالگرد داشته باشیم."



این عضو دفتر آیت الله خمینی پس از آنکه در لفافه از نقش وحید در "مباحث کلان" کشور پرده برداشته، اضافه کرده است: "به دلیل اینکه یقین داشتم مراسم امسال بسیار حساس و پر دغدغه است اصرارم بر این بود که مسائل را با دفتر مقام معظم رهبری هماهنگ نمایم. چند نوبت و از طرق مختلف و تماس های تلفنی، مسئولین عزیز دفتر از کم و کیف مراسم سئوال فرمودند که به آنان اطمینان دادم آمادگی ستاد برای برگزاری مراسم بهتر از گذشته فراهم است."



انصاری در ادامه به "حضور پراهمیت" وحید و برخی دیگر از مسئولان بیت رهبری در جلسات هماهنگی مراسم سالگرد درگذشت آیت الله خمینی اشاره کرده: "سرانجام روز سه شنبه 31 فروردین آقای وحید و تنی چند از اعضاء دفتر مقام معظم رهبری در جلسه کمیته طرح و برنامه ستاد بزرگداشت در جماران شرکت فرمودند در ابتداء ضمن تشکر ویژه از این که ایشان در جلسات رسمی ستاد برای مراسم سالگرد شرکت کرده اند، اظهار داشتم حضور ایشان دلیل بر اهمیت مراسم امسال است."



او اضافه کرده: "در این جلسه سه موضوع مهم را مطرح کردم که عبارتند از تعیین وحدت به عنوان شعار و رویکرد اصلی مراسم، برگزاری تنها یک مراسم رسمی بزرگداشت امام و نماز جمعه، و صرف نظر کردن از برنامه دعای کمیل و ندبه در حرم و سخنرانی های شب چهاردهم و پانزدهم به دلیل عملیات عمرانی و آماده نبودن فضای داخلی حرم برای جمعیت زیاد؛ پیشنهاد کردم برای اینکه لغو مراسم شبهای حرم شائبه سیاسی کاری در اذهان جامعه به وجود نیاورد بهتر است قبل از نماز جمعه، دو سخنران دیگر، یکی ریاست جمهوری و دیگری جنابعالی داشته باشیم. پیرو این مقدمه جناب آقای وحید نیز بر اهمیت مراسم تاکید و علاوه بر ذکر نکات حائز اهمیت در راستای برگزاری مطلوب مراسم،اظهار لطف مقام معظم رهبری نسبت به اینجانب و موافقت کلی با پیشنهادات مذکور را بیان داشتند."



انصاری سپس به جلسه خصوصی یک ساعته خود با وحید اشاره کرده: "بعد از آن بیش از یک ساعت جلسه و گفتگوی خصوصی بنده و آقای وحید به طول انجامید و تاکید کردم که هر کس گزارشی مبنی بر تصمیم ما و ستاد برای برگزار نکردن مراسم داده است، یا غرضی داشته یا اشتباه کرده است و ما شهامت آن را داریم که در صورت ضرورت به صراحت اعلام کنیم که نمی توانیم مراسم را برگزار کنیم."



دبیر ستاد مرکزی بزرگداشت آیت الله خمینی در ادامه نامه خود خطاب به سید حسن خمینی، به پیشنهادات وحید درباره مراسم امسال خطاب به خود اشاره کرده و به صراحت از دستور او برای دعوت نکردن از برخی افراد برای نماز جمعه 14 خرداد 88 سخن به میان آورده است.



افرادی که بعدها به مراسم دعوت نشدند عبارت بودند از میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، محمد موسوی خوئینی ها، عبدالله نوری و برخی دیگر از چهره های نزدیک و مورد حمایت آیت الله خمینی.



انصاری در توضیح این بخش از مذاکرات خود با وحید نوشته: "اول اینکه افراد خاصی (که ایشان نام بردند) نباید تحت هیچ شرایط در مراسم حضور یابند و افراد دیگری را نیز ذکر نمودند که نباید دعوت شوند ولی حضور آنان در میان مردم منطقی است. استدلال ایشان این بود که حضور بعضی از افراد در مراسم موجب بی نظمی و اخلال می شود. دوم اینکه با توجه به شرایط حرم، تعطیلی برنامه ی شب ها بلامانع ولی مراسم بزرگداشت و نماز جمعه باید یکی باشد. همه باید متمرکز برای برگزاری یک مراسم با شکوه باشیم و تاکید خاصی در مورد سخنرانی و یا لغو سخنرانی آقای رئیس جمهور در مراسم چهاردهم خرداد نداشتند. سوم در مورد سخنرانی جنابعالی اظهار داشتند این برنامه طبق روال گذشته باید انجام شود و شرایط امسال با سال گذشته فرق دارد و ما بر اوضاع مسلط هستیم. قرار بر این شد که در ادامه ی کار نیز جلسات و تماسها ادامه یابد."



این مقام ارشد موسسه و دفتر آیت الله خمینی، در ادامه نامه خود به سنگ اندازی های متعدد دولت، ستاد برگزاری نماز جمعه و نهادهای مختلف نظامی و امنیتی در برابر برگزاری مراسم سالگرد آیت الله خمینی و سپس قطع ارتباط خود با وحید که براساس نوشته وی نماینده رهبر جمهوری اسلامی در ستاد برگزاری بوده اشاره کرده و به صراحت آورده است: "شایان ذکر است پس از دیدار روز سه شنبه 31/1/89 تا روز 14 خرداد با جناب آقای وحید (علیرغم تاکید در جلسه قبلی مبنی تداوم هماهنگی ها و تماس ها ) توفیق جلسه مشترک و تماس با ایشان را نیافتم و بهر دلیلی که قطعا مصلحت بوده است از هماهنگی بیشتر و انتقال بعضی دغدغه ها محروم گردیدیم."



آخرین بخش از افشاگری ملایم انصاری درباره وحید به شرح او از ماجرای سخنرانی طولانی احمدی نژاد در مراسم 14 خرداد مربوط است. او در ادامه نامه خود خطاب به حسن خمینی آورده است: "اینجانب از جهت اطلاع وضعیت پیش آمده به جنابعالی به اطاق مجاور آمدم دریافتم که مقام معظم رهبری و روسای قوا و چند تن از شخصیت های روحانی و سیاسی کشور حضور دارند پس از عرض ادب و ارادت خدمت مقام معظم رهبری، به آقای وحید عرض کردم برخلاف انتظار و برنامه های اعلام شده بناست که اقای رئیس جمهور تا زمان نماز به سخنان خود ادامه دهند، اظهار داشتند که با تذکر من قضیه حل نمی شود، به ناچار خدمت مقام معظم رهبری و در حضور میهمانان عرض کردم که ظاهرا بنابر اینست که نگذارند آقای حاج سید حسن آقا سخنرانی کنند که ایشان با قاطعیت فرمودند: "برای چه؟ حتما باید ایشان سخنرانی کنند". تا آنجا که من می دانم پس از این مطلب نیز جنابعالی درخواست نمودید که با توجه به ضیق وقت سخنرانی نکنید که معظم له بر سخنرانی شما تاکید و به جناب آقای وحید نیز در این رابطه سفارشی داشته اند.



از سخنان وحید فهمیدم انتخابات تمام است



نامه فوق در واقع اولین نامه ای است که از زبان یک مقام نزدیک به حکومت ایران در مورد نقش وحید در ساختار دفتر رهبر جمهوری اسلامی پرداخته اما پیش از آن ابوالفضل فاتح، رئیس کمیته تبلیغات و اطلاع رسانی ستاد مرکزی انتخاباتی میرحسین موسوی هم نکات مهمی را در خصوص وحید بیان کرده بود.



این فرد نزدیک به موسوی در خاطرات مربوط به روزهای 22 و 23 خرداد 1388 از نامه سری مهندس موسوی در شب انتخابات به آیت الله خامنه ای درباره تخلفات گسترده انتخاباتی خبر می دهد: "حدود ساعت 11 شب جمعه 22 خرداد، مهندس موسوی نامه‌ای سری به مقام معظم رهبری نوشت، این نامه را به صورت دستی به بیت مقام معظم رهبری بردم و آن را تحویل آقای وحید دادم. چند دقیقه‌ای هم با هم صحبت کردیم از فحوای صحبت‌های ایشان دریافتم که باید انتخابات را تمام شده تلقی کنم. او می‌گفت برای چگونگی اعلام شمارش آرا به وزارت کشور تذکر داده است، اما ترکیب نهایی آرا را یک مرحله‌ای به نفع آقای احمدی‌نژاد می‌دانست. به ایشان گفتم تمام گزارش‌ها، مشاهدات عینی و ارزیابی‌های منطقی و علمی ما کاملا عکس آن چیزی است که دارد اعلام می‌شود."



استنکاف موسوی از مذاکره با وحید



گفتنی است در ماجرای ترور سید علی حبیبی موسوی، خواهرزاده میرحسین موسوی در عاشورای خونین سال 88 تهران و به دنبال ممانعت دستگاه های امنیتی از تحویل جسد او به خانواده اش، در نیمه های شب با منزل خواهر مهندس موسوی تماس گرفته می شود.



فرد پشت خط خود را یکی از اعضای دفتر آیت الله خامنه ای معرفی و اعلام می کند که "آقای وحید قصد دارند تا به نمایندگی از مقام معظم رهبری با مهندس موسوی صحبت کرده و مراتب تسلیت ایشان را اعلام کنند."



با استنکاف مهندس موسوی از گفت و گو با وحید، یکی از مشاوران او با وحید صحبت می کند و پس از قطع تماس اعلام می شود که مسئول اجرایی بیت رهبری برای گفت و گو یا آنگونه که خود می گوید عرض تسلیت قصد دارد به منزل خواهر موسوی بیاید.



با اطلاع از این امر مهندس موسوی اقدام به ترک منزل خواهری می کند و به دو تن از مشاوران خود برای گفت و گو ماموریت می دهد.



نتیجه حضور سردار وحید در منزل خواهر مهندس موسوی و مذاکرات چند ساعته او با خانواده مرحوم حبیبی و مشاوران مهندس موسوی، تحویل پیکر آن مرحوم در نیمه های شب و دفن ناگهانی او در صبح روز بعد بود