ایران سبز: January 2010

Sunday, January 31, 2010

مرتضی سمیاری در بیدادگاه نمایشی خطاب به قاضی صلواتی: فكر و اندیشه را در دادگاه محاكمه نکنید




مرتضی سمیاری در بیدادگاه نمایشی خطاب به قاضی صلواتی: فكر و اندیشه را در دادگاه
محاكمه نکنید

در بیدادگاه نمایشی روز گذشته مرتضی سمیاری عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از هفته های گذشته تحت فشار شدید برای حاضر شدن و اعتراف نمودن در این دادگاه ها قرار گرفته بود، بدون اطلاع و حضور خانواده و وکیل انتخابی اش و بدون آنکه امکان خواندن پرونده و آمادگی دفاع از خود را داشته باشد، حاضر شد و علیرغم فشار ماموران امنیتی برای بازگو کردن مطالب بازجویان، به دفاع از خویش پرداخت.


به گزارش خبرنامه امیرکبیر مرتضی سمیاری در این دادگاه نمایشی که فقط نمایندگان رسانه های دولتی در آن حاضر بودند و به صورت گزینشی از تلویزون دولتی ایران پخش شد، خطاب به قاضی صلواتی گفت: «فكر و اندیشه را در دادگاه محاكمه نکنید.»


طبق گزارشی که خبرگزاری دولتی ایسنا از این دادگاه منتشر کرده است این عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، اتهام تبانی و اقدام علیه امنیت کشور را رد کرده است و در این مورد تاکید کرده است که: «ما به دنبال اصلاحات هستیم. » مطلبی که آقای سمیاری پیش از بازداشت نیز مکررا به آن اشاره میکرد و جنبش سبز را حرکتی اصلاحی قلمداد می نمود.


مرتضی سمیاری در بخشی دیگر از دفاعیاتش در دادگاه از «عدم امکان نقد مستمر و عدم وجود کرسی نقد آزادانه در دانشگاه‌های ایران» انتقاد کرده است.


وی همچنین به شکل هوشمندانه ای به فشار های مسئولان امنیتی و قضایی برای بازگو کردن اعترافات آنها اشاره کرد و در این دادگاه گفته است: «آقای دادستان به من گفته است طوری حرف بزن تا بر آنهایی كه بیرون هستند تاثیر بگذارد.»


به گزارش ایسنا که از مرتضی سمیاری با عنوان متهم پرونده دوم یاد کرده است، عضو در بند شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با اشاره با انسداد رسانه ای در داخل کشور گفته است: «من به بازجویم گفتم كه راه‌های رسانه‌های داخلی به روی ما بسته است و ما مجبوریم با رسانه‌های خارجی مصاحبه كنیم. بازپرس هم گفت چرا این اتفاق افتاد به او گفتم ما فرزندان پدری هستیم كه ما را از خانه بیرون كرده است.»


قاضی صلواتی همچنین از دعوت هیئت پارلمانی اروپا که قصد سفر به ایران را داشت، از مرتضی سمیاری برای گفتگو در مورد موارد نقض حقوق بشر پرسید، که وی با اشاره به اینکه این سفر و ملاقات های احتمالی با هماهنگی وزارت خارجه ایران قرار بوده برگزار شود، پاسخ داد: «به دعوت این هیئت پارلمانی برای ملاقات که البته به صورت رسمی و علنی بود، پاسخی ندادم و گفتم دعوتنامه‌ ای از سوی وزارت امور خارجه برای من بفرستید.»


گفتنی است سفر هیئت پارلمانی اروپا به ایران تنها یک روز پیش از این سفر در حالی که همه هماهنگی ها انجام و حتی بلیط سفر نمایندگان پارلمان اروپا به ایران تهیه شده بود، به صورت یکجانبه از طرف دولت ایران لغو شد.


مرتضی سمیاری در بخشی دیگر از صحبت هایش به وابستگی اقتصادی ایران اشاره کرد و گفت: «آنها می‌خواهند كشور ما از نظر اقتصادی مصرف‌محور باشد و به خاطر فضای سیاسی كه در كشور ایجاد شده فكر می‌كنم در این زمینه موفق بودند»


وی همچنین در بخشی دیگر از دفاعیاتش به از بین رفتن سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به حکومت اشاره کرد.


عضو در بند شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با گفتن جمله «شنیده‌ام برای ۲۲ بهمن برنامه دارند اما ۲۲ بهمن فصل‌ الخطاب است» به صورتی هوشمندانه و غیرمستقیم به دلیل برگزاری بیدادگاه های نمایشی که هیچ یک از اصول قضایی در آنها رعایت نشده است اشار کرد که این نمایش ها برای جلوگیری از حضور میلیونی مردم در روز ۲۲ بهمن است.


دبیر اجتماعی دفتر تحکیم وحدت در بخشی دیگر از سخنانش در محکومیت ظلم یزیدیان دعایی کرد و گفت: « در پایان یك دعایی را دارم كه شیعیانی نباشید كه عاقبت یزیدی داشته باشید.»


مرتضی سمیاری در دادگاه بر قانونی بودن دفتر تحکیم وحدت تاکید کرد و گفت برای بررسی بیانیه های این مجموعه دانشجویی باید دادگاه صلاحیت دار و به صورت مجزا تشكیل شود.


گفتنی است هم اکنون مهدی عربشاهی، مرتضی سمیاری، بهاره هدایت و میلاد اسدی ۴ عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و بیش از ۲۰۰ تن از فعالین دانشجویی دیگر در زندان های دولتی ایران دربند میباشند.


به گزارش خبرنامه امیرکبیر دستگاه های امنیتی با نگهداری اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در سلول های انفردای در اقدامی خلاف اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی بر این دانشجویان فشار می آورند که استعفای خویش از عضویت در دفتر تحکیم وحدت و تعهد مبنی بر عدم همکاری با این مجموعه را اعلام نمایند.

۸ شباهت صدام و احمدی نژاد


Saturday, January 30, 2010

جنگ تحميلي ، خزر ، تناقض و...

جنگ تحميلي ، خزر ، تناقض و...
1- عقب نشيني از حقوق ملت ايران خيانت است...
2- ما بر سر حقوق مسلم خود حاضر به مذاكره با هيچ كشوري نيستيم...

3- ما ذره اي از حقوق ملت ايران عقب نشيني نخواهيم كرد...

4- اصولا ملت ايران به اجازه نخواهد داد كه بر سر حقوق اساسي آنها با كسي مذاكره كنيم...

5- ما ذره اي از حقوق ملت ايران عقب نشيني نخواهيم كرد...

6- ما از حقوق ملتمان به اندازه سر سوزني كوتاه نمي آييم....

7- جهانيان بدانند ملت ايران از حقوق مسلم خود عقب نشيني نخواهد كرد...

8-
....

جملات فوق عينا متن گفته هاي مسئولين ايران است.

در طي ساليان اخير چندبار جملات فوق را شنيده ايد؟

10 بار ، 100 بار، 1000 بار ....

يك سوال ؟!

طبق بند ششم قطعنامه لازم الاجرا 598 شوراي امنيت (كه با توافق سه جانبه ايران ، عراق و سازمان ملل متحد تنظيم شد) ، دبير كل سازمان ملل موظف به شناسايي متجاوز در جنگ ايران و عراق شد و متجاوز ملزم و متعهد به پرداخت كليه خسارات و همچنين غرامت به كشور مقابل گرديد.

اين قطعنامه در تاريخ 27 تيرماه 1367 مورد قبول ايران و عراق قرار گرفت.

پس از بررسي هياتهاي مختلف كارشناسي شوراي امنيت و سازمان ملل ، خاويار پرز دكوئيار( دبير كل وقت سازمان ملل متحد) طي بيانيه اي رسمي عراق را متجاوز اعلام كرد و عراق ملزم به پرداخت كليه خسارات و همچنين غرامت به كشور ايران شد.

رييس جمهور وقت (هاشمي رفسنجاني) و وزير كشور وقت (عبدالله نوري) حداقل خسارت وارده به كشور در طول 2900 روز جنگ را حداقل 1000 ميليارد دلار اعلام كردند. حال آنكه صرفا خسارت ناشي از شهادت حداقل 300 هزار نفر، مجروح شدن حداقل 700 هزار نفر، تخريب كامل حداقل 10 شهر كشور، تخريب عمده 5 استان كشور، حملات موشكي به حداقل 30شهر كشور، هزاران بي خانمان و جنگ زده ، تخريب صنايع و زيرساختهاي اقتصادي و ... غرامت آنها شايد بسيار بيشتر باشد.
اما
ضروري است بدانيد كشور كويت بخاطر 40 روز اشغال كشورش توسط عراق در جنگ اول خليج فارس، 200 ميليارد دلار غرامت درخواست كرد و طي چند سال از درآمد حاصل از فروش نفت عراق ، غرامت مذكور به حساب كويت واريز شد.

حال ما به همين 1000 ميليارد دلار هم قانع باشيم چون مبلغ بالايي است.

اما

در اين مدت حدود 20سال، ايران حاضر به پيگيري دريافت خسارت و غرامت خود از عراق نشد.



چندي پيش يك خبرنگار از يكي از مسئولين ارشد مملكتي( نماينده ويژه 18 ساله رهبر در شوراي عالي امنيت ملي، رييس قبلي صدا و سيما و دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي و رييس فعلي مجلس) در باره علت عدم پيگيري غرامت جنگ از عراق پرسيده بود . وي پرسيد سرنوشت پرداخت خسارات جنگ تحميلي بر كشور به كجا انجاميده است؟
در جواب وي با عتاب و تندي گفته شد، ديگر در مورد اين قضيه سئوال نپرسيد و پيگيري نكنيد . اين خلاف مصالح ملي است!
هرچه فكر كنيم كه علت آنكه ما نبايد پيگير خسارات و غرامت جنگ ويرانگرباشيم چيست . احتمالا جوابي منطقي نخواهيد يافت!

شگفتي آنجاست كه ما بايد پيگير منافع، فلسطين و لبنان و ونزوئلا و بوليوي و بوسني و كاستاريكا و سريلانكا و ... باشيم اما حق پيگيري حقوق مسلم خود را نداريم!

يك سوال ديگر ؟!


طبق دو معاهده رسمي فيمابين ايران و شوروي سابق در دهه 1920 و 1940 سهم ايران و شوروي سابق از حقوق و كليه منافع درياي خزر، مساوي و مشترك است.
همچنان كه معاهدات و حقوق بين­الملل و منطق ايجاب مي كرد در سال 1991 كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي سابق، به مجامع جهاني اعلام نمودند كشورهايشان به كليه معاهدات و تفاهمنامه هاي فيمابين با ساير كشورها پايبند است.
لذا 4 كشور تركمنستان، قزاقستان، روسيه و آذربايجان ، به دلخواه خودشان ، مختار به تقسيم منافع درياي خزر، از سهم 50 درصدي شوروي سابق بودند.
اما جايگاه بين المللي و قدرت چانه زني ايران در سالهاي اخير چنان تنزل يافته و اوامر و دستورات سران كرملين ( روسيه) ما را به جايي برد كه سران ايران حاضر شدند بر سر 50 درصد سهم قطعي و قانوني خود در درياي خزر بر سر ميز مذاكره بنشينند.
در اجلاسي كه به دليل حضور شخص ولاديمير پوتين(رييس جمهور وقت روسيه) با ذوق زدگي زائدالوصف ايران در تهران برگزار شد، به جايي رسيديم كه در عين ناباوري سهم ايران از منافع رو و زير زميني خزر 3/11 (يازده و سه دهم ) تعيين شد!
پنجاه درصد كجا و يازده درصد كجا ؟!
وقتي اين مساله با واكنش شديد نخبگان و مردم مواجه شد ، وزير خارجه دولت نهم در مراسم عيد غدير در ميان كاركنان وزارت خارجه اعلام كرد:" اين يك جنجال است . اين را بدانيد حق ايران از رژيم حقوقي درياي خزر هيچگاه در طول تاريخ بيش از 11 ( يازده)درصد نبوده است!"
كار به جايي رسيد كه كاظم جلالي (عضو و مخبر كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس) اعلام كرد: "اگر ما به سهم 20 درصدي از خزر برسيم براي ما يك پيروزي خواهد بود ."
جالب است اجلاس اخير براي تعيين رژيم حقوقي درياي خزر اينبار در قزاقستان و بدون دعوت از ايران انجام شد.
و هم اكنون چندسال است به جايي رسيديم كه كشور آذربايجان نفت را ، و كشور تركمنستان گاز را از زير آب و خاك خارج مي كند اما ما نمي توانيم دم بر آوريم. ( صحت اين گفته را مي­توانيد از هر كارشناس مستقل نفت و گاز جويا شويد.)

وقتي كشور آذربايجان (كه ايران خود را متعهد به ارسال كمكهاي انسان دوستانه كميته امداد امام به محرومان آن كشور مي­داند) ايران را از كنسرسيوم استخراج نفت در سواحل مشترك آذربايجان و ايران اخراج كرد ، سخت ترين و تندترين واكنش ايران اين بود كه وزير خارجه ايران اين مساله را صرفا " كار بد " توصيف كرد و هيچ اقدام حقوقي براي استيفاي حق مسلم ايران از منافع خزر انجام نشد.

اي كاش به جاي روسيه ، آمريكا در ساحل خزر بود . چون مسئولين ايران فقط مي توانند در مقابل آمريكا و اسراييل چنگ و دندان نشان دهنده و در مقابل ساير كشورها كلاه ايران پشم ندارد.
در واقع تئوري و دكترين اصلي جمهوري اسلامي اين است

Friday, January 29, 2010

مليت آدم و حوا…!

مليت آدم و حوا…!
یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن.

انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!! مطمئنم که اینا انگلیسیند!

فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا و هم رفتار عاشقانه ای دارند !!حتماً فرانسویند!


ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکرمیکنن توی بهشتن!!! صد در صد ایرانیند!


گروه راک 'اسکورپیونز' به کار خود پایان می دهد



گروه راک آلمانی اسکورپیونز اعلام کرده است که به بیش از چهار دهه فعالیت هنری خود پایان می دهد.

این گروه که بیش از هر چیز با تک آهنگ بسیار موفق "Wind of Change" شناخته می شود در بیانیه ای که در وبسایتش منتشر شد نوشت: "قبول داریم که به پایان راه رسیده ایم."

این گروه می گوید که در ماه مارس آخرین آلبوم خود - Sting in the Tail - را منتشر کرده و بعد تور وداع برگزار خواهد کرد.

این گروه را رودولف شنکر گیتاریست 61 ساله در سال 1965 در شهر هانوور بنیان گذاشت.

اسکورپیونز در وبسایت خود نوشت که "ما می خواهیم زندگی فوق العاده اسکورپیونز را با صدایی خوش پایان دهیم... کار خود را با آلبومی که یکی از بهترین کارهایی است که به عقیده خود تا حالا ضبط کرده ایم پایان می دهیم."

تور اسکورپیونز روز 15 مارس در پراگ شروع خواهد شد و "طی چند سال آتی" به اطراف جهان خواهد رفت و آلبوم آخر نیز روز 19 مارس وارد بازار خواهد شد.

کلاس مین، ماتیاس جبز، رودولف شنکر، پاول ماسیوودا و جیمز کوتک اعضای کنونی گروه هستند.

اسکورپیونز تاکنون بیش از 20 آلبوم تولید کرده است

تشدید فشارها بر عبدالله مومنی و شهاب طباطبایی

در روزهای اخیر و به دنبال انتقال مسعود باستانی روزنامه نگار جوان به زندان رجایی شهر و محصور ساختن وی در سلولی با حضور 5 قاتل سابقه دار اقدامات ایذایی دیگری نیز علیه سایر جوانان آزادیخواه در زندان اوین صورت گرفته است.

به گزارش میزان، عبدالله مومنی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم و از فعالین سابق دانشجویی که در جریان بازداشتهای بعد از انتخابات بازداشت شده بود و پس از مدتها زندان انفرادی و فشارهای روانی سرانجام به شش سال حبس محکوم شده بود در روزهای اخیر مجدداً به بند 209 اوین انتقال یافته است.

همچنین سید شهاب الدین طباطبایی رئیس شاخه جوانان جبهه مشارکت و ستاد88 جوانان در انتخابات نیز که ماه هاست در زندان به سر می برد در روزهای اخیر به کرات از بند 209 به 240 و بالعکس انتقال یافته است

در جریان این نقل و انتقالات کلیه لوازم شخصی و البسه ایشان توسط مسوولان زندان توقیف شده و این دو زندانی در حال حاضر در سرمای سلولهای اوین محبوس هستند.

توقیف لوازم شخصی زندانی که با هزینه شخصی آنها و پس از پایان بازجویی ها و انتقال آنها به بند عمومی توسط خانواده تهیه و پس از گذر از سیستم بوروکراسی و کارشکنی های مسوولان سرانجام در اختیار زندانیان قرار گرفته بود نمایانگر دور جدیدی از اقدامات ایذایی برای محروم نمودن جوانان فعال سیاسی از ابتدایی ترین حقوق در سیستم قضایی است.

این اقدامات در حالی صورت می گیرد که روز پنجشنبه مسوولان زندان اوین حتی با حکم رسمی دادستانی از ملاقات حضوری زندانیان ممانعت نمودند و صراحتا اعلام نمودند که تنها نهاد تصمیم گیرنده در مورد ملاقات زندانیان بازجویان هستند.

تعطیلات در ایران

آیا تاکنون شنیده اید که می گویند تعطیلات در ایران بیشتر از سایر کشورها میباشد؟

آیا این ادعا را قبول دارید؟

آیا تاکنون کنجکاو شده اید تا خودتان تعطیلات رسمی در ایران را با کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه کنید تا به صحت و سقم این ادعا پی ببرید؟

یا اینکه چون همه می گویند تعطیلات در ایران بیشتر از سایر کشورهاست ، شما هم قبول می کنید.

خوب، اشکالی ندارد بیایید با هم حساب کنیم:







تعطیلات در اروپا و آمریکا :



52 روز شنبه + 52 روز یکشنبه = 104 روز

104 + حدودا 20 روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل روز استقلال، عید کریسمس، عید سال نو(ژانویه)، عید شکرگزاری و ..... مساوی میشود با 124 روز یعنی بیش از 3/1 سال .





تعطیلات در ایران :



52 روز جمعه

25 روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل عید غدیر، عید قربان، عید نوروز، عاشورا، تاسوعا، عید فطر، 22 بهمن و ......

جمعا 74 روز ( البته با فرض اینکه هیچ کدام از تعطیلات رسمی با جمعه مصادف نگردند )





خوب حالا چه می گویید؟

تعطیلات در ایران بیشتر است یا در کشورهای اروپایی و آمریکایی ؟

( 124 روز تعطیل رسمی که در تقویم با رنگ قرمز مشخص شده اند در کشورهای اروپایی و آمریکایی و 74 روز در ایران !!!!!! )



فکر می کنید دلیل و علت اینکه آنقدر می گویند در ایران تعطیلات زیاد است چیست؟

سه دلیل و علت به ذهن می رسد:



1) رژیم و حکومت می خواهد عقب ماندگی کشور از قبیل فساد اداری ، بی برنامگی در امور ، مدیریت ضعیف و ناکارآمد ، هدر رفتن وقت و انرژی و ثروت در کشور را با این موضوع توجیه کند و چنان نشان دهد که به علت تعطیلات زیاد است که کشور پیشرفت نمیکند.

این مسئله وقتی جالبتر میشود که بدانیم در کشورهای اروپایی و آمریکایی مردم فقط 5 روز در هفته روز کاری دارند آنهم روزی 6 ساعت یعنی در هفته 30 ساعت کار می کنند.

ولی در ایران 6 روز در هفته روز کاری است آنهم روزی حداقل 8 تا 9 ساعت یعنی هفته ای حدود 48 تا 54 ساعت کار.

اروپا هفته ای 30 ساعت

ایران هفته ای 48 تا 54 ساعت



2) علت دیگر این است که در اروپا و آمریکا مردم درست و مفید کار می کنند ، حتی اگر فقط 5 روز در هفته و روزی هم 6 ساعت کار کنند، چون از 6 ساعت کار بیش از 5 ساعتش کار مفید است .

ولی در ایران مردم درست و مفید کار نمیکنند ، روزی 8 تا 9 ساعت کار می کنند و 6 روز هم در هفته ولی فقط نیم ساعت در روز کار مفید انجام می دهند که این مسئله برمیگردد به مدیریت ضعیف و فساد اداری.
علت دیگر ساده بودن و زود باور بودن مردم ایران است ، چراکه هر مسئله ای را فورا قبول میکنند بدون آنکه هیچ تحقیق و بررسی بر روی آن انجام دهند.

Thursday, January 28, 2010

خوشه عدالت

خروار رو ازمون گرفتن حالا با هزار تا ناز میخوان یک خوشه بدن.

دهکده ای در هلند بدون خیابان









دهکده ای در هلند بدون خیابان

Wednesday, January 27, 2010

مهم:ثبت جهانی نوروز اگر رای ندهیم به نام افغانستان ثبت میشود:

مراه با تأسف فراوان از غارت فرهنگ غني ايران و ايراني از منشور کوروش تا فرش کاشان و خليج فارس و .... باز هم فاجعه ديگري در راه است :

نقل قول مستقيم از يکي از دوستانم را برايتان ارسال مي­دارم و اميدوارم که شما نيز همچون من ابراز ناراحتي خود را بيان فرماييد .



"يك خبر تازه شنيدم گفتم شايد شما هم نشنيده باشيد . سازمان ملل متحد نظر سنجی بزرگی را در ارتباط با ثبت جهانی نوروز انجام داده است مبنی بر این که اگر یک میلیون نفر از ایران به سازمان ملل ایمیل بفرستند این روز به نام ایران ثبت خواهد شد اما اگر به اندازه کافی ایمل زده نشود این روز به نام افغانستان ثبت خواهد شد. از حق کشورتان دفاع کنید و نگذارید که نام ایران و ایرانی از جهان محو شود. نگذارید که بلایی که بر سر خلیج فارس ما آمد بر سر نوروز ما هم بیاید . ایرانی نیستید اگر اين مطلب را براي دوستان و ايرانيان ديگري که مي­شناسيد نفرستيد و آنها را مطلع نسازيد تا جلوي اين فاجعه گرفته شود. "

http://www.PetitionOnline..com/Norouz

دوستان در بالاترین رای مثبت بدهید تا داغ شود برای سربلندی ایران

پول های کشور تاجیکستان وعکس ابن سینا



نمونه پولهاي كشور تاجيكستان

بر وري اسكناس 20 سوموني (به كلمه بيست بر روي پول توجه كنيد: ابن سينا فقط يادمان باشد چند سال ديگر نگوييم چرا ابن سينا را در دنيا تاجيك ميدانند
اين هم اسكناس 10 سوموني با عكس شيخ علي همدوني













اين متن هم از سايت كشور تاجيكستان است كه ذيلا آورده ام كه در آن فردوسي و عمر خيام و ابن سينا و... را تاجيك ميداند.
The first Tajik state emerged in 892, providing independence from the
Arab Khalif. The development which began in the Samonid epoch, was
characterized by the restoration and fortification of war-ravaged cities and
greater attention to culture, art and architecture. Samanid state brought
to the world the most famous scientists and philosophers - Abu Ali ibn-Sina
( known in the west as Avicenna), Tajiks also venerate Firdausi, a poet and
composer of the Shah-nameh( Book of Kings), the Pershian national epic, and
Omar Khayyam. In 1999 Tajikistan is going to celebrate 1100 anniversary of
the first Tajik State and we invite everyone to participate in this
tremendous event.
براي اطمينان به سايت زير مراجعه كنيد:
www.banknotes.com/tj.htm


متاسفانه ما پول نداريم تا عكس مفاخرمان را روي آن چاپ كنيم. فقط چند تا مجسمه در پيت در پارك ملت نصب كرده ايم كه خودمان هم آنرا نميشناسيم.

Tuesday, January 26, 2010

مجموعه عکس های میر حسین موسوی از جوانی تا به حال






































































































































سخنگوی دولت ؛ یارانه انرژی را به جای برق به ساندیس اختصاص میدهیم

سخنگوی دولت ؛ یارانه انرژی را به جای برق به ساندیس اختصاص میدهیم
سخنگوی دولت ؛ یارانه انرژی را به جای برق به ساندیس اختصاص میدهیم و در مرحله دوم پس از کسب بودجه لازم کیک را هم به یارانه انرژی اضافه خواهیم کرد که حضور پرشور تری داشته باشند

Monday, January 25, 2010

گزارش کامل سخنان شیخ اصلاحات در کنگره حزب مردم سالاری




فارس از تنفیذ رهبرش آنچنان به وجد نیامد که از یک جمله حساب شده شیخ شجاع ، ذوق زده شده است . شادی زائد الوصف کودتاچیان و حامیان آنان به زودی به غمی وحشتناک تبدیل خواهد شد .
شیخ شجاع انتخابات را سراسر تقلب میداند و دولت برآمده از تقلب را نیز فاقد مشروعیت و مقبولیت . رهبری را که بدون مقام معظم خواندنش ، زید آبادی را به شدیدترین مجازات محکوم کرده ، آقای خامنه ای خوانده است و بسیار روشن عامل اصلی کودتا را به مردم معرفی نموده است . در آستانه روزهای تعیین کننده ای هستیم که گذر از آنها ، کابوس رژیم و در راس آنها ، همان به اصطلاح آقای خامنه ای است . با روحیه ای مضاعف و با دلی امیدوار به صحنه میاییم و پایه های سست و لرزان نظام ولایت فقیه را به نابودی کامل نزدیک خواهیم کرد . جنبش سبز ، برآمده از شعور و خرد ملتی آزادیخواه است و همراهان این ملت نیز دل در گرو آزادی ایران دارند . نه آقای کروبی و نه آقای موسوی ، قدمی پس ننشسته اند و بدین وسیله ضمن اعلام حمایت مجدد از ایشان ، از هر دو بزرگوار میخواهیم برای تنویر افکار عمومی و شکست دسیسه های نفاق افکنانه آنان ، طی پیامی تصویری ، ارادت و همراهی خود را به ملت آزاداندیش ، دلیر و فهیم ایران ، تکرار و خوابهای بی بنیاد این جاهلان را به روشنی به کابوسی ابدی تبدیل کنند .




به گفته یکی ازحاضران در کنگره حزب مردم سالاری ، بعد از سخنان تند و شدیدالحن مجید انصاری که اعلام می کند : هویت نظام جمهوری اسلامی از میان رفته و شاخص ها نشان دهنده منسوخ شدن است . ابوترابی نایب رپیس مجلس پشت تریبون قرار می گیرد و می گوید که :شماها آدم های خوبی هستید و به نظام و امام اعتقاد دارید اما برگردید به دامان رهبری و نظام . او از کروبی انتقاد می کند که چرا حکمیت کمیته شورای نگهبان را نپذیرفته است .

.

بعد ازسخنان او مهدی کروبی بدون وقت قبلی پشت تریبون قرار می گیرد و می گوید :

آقای ابوترابی آدم خوبی است و نیت خیر دارد اما حکمیت را نپذیرفتم چون می خواستند ماست مالی کنند . کروبی در ادامه به تقلب در انتخابات اشاره می کند و می گوید که موارد زیادی وجود دارد که آدم هایی شهادت داده اند در صندوقی ناظر بوده اند و ما در آن مثلاً 90 تا 100 تا رأی داشتیم اما بعداً اعلام کردند صفر یا 1 . وی همچنین به دیدارش با خانواده شهید بهشتی اشاره کرد و گفت :این بنده های خدا به آیت ا… مظاهری هم مراجعه کرده اند اما گفته من هم می ترسم من را بگیرند .



کروبی همچنین به ابوترابی می گوید : برادر من اصلاً مسئله انتخابات نیست .مسئله این است که در این کشور در کهریزک 4 نفر جوان کشته شدند . در زمان شاه ما زندان بودیم و مبارزه می کردیم اگر جریک را که براندازی اش قطعی بود می گرفتند و شکنجه هم که می کردند بعد می بردند بهداری درمانش می کردند . اما الان آنقدر شکنجه می کنند که طرف زیر شکنجه می میرد . اینها مسئله اصلی است .

کروبی همچنین در ادامه این برنامه به موارد دیگری از وقایع بعد از انتخابات اشاره کرد و گفت برادر من شما آدم های خوبی هستید شما چشمتان را باز کنید و ببینید چه اتفاقی دارد می افتد و با مردم چه می کنند ؟ کروبی همچنین ادامه داد : ما از مردم نخواسته ایم بیایند خیابان و اعتراض کنند . این تصمیم خودشان هست و باید این واقعیت را درک کرد که این تصمیم تصمیم مردم هست نه من مهدی کروبی

اهنگ سینما پارادیسو با صدای josh groban










لینک دانلود


Sunday, January 24, 2010

لیست 250 فیلم تاریخ سینما

Rank Rating Title Votes
1. 9.1 The Shawshank Redemption (1994) 471,290
2. 9.1 The Godfather (1972) 381,181
3. 9.0 The Godfather: Part II (1974) 224,600
4. 8.9 Il buono, il brutto, il cattivo. (1966) 142,553
5. 8.9 Pulp Fiction (1994) 383,501
6. 8.8 Schindler's List (1993) 254,020
7. 8.8 12 Angry Men (1957) 104,456
8. 8.8 One Flew Over the Cuckoo's Nest (1975) 195,663
9. 8.8 The Dark Knight (2008) 419,636
10. 8.8 Star Wars: Episode V - The Empire Strikes Back (1980) 258,312
11. 8.8 The Lord of the Rings: The Return of the King (2003) 335,971
12. 8.8 Star Wars (1977) 301,732
13. 8.7 Casablanca (1942) 156,802
14. 8.7 Goodfellas (1990) 210,174
15. 8.7 Shichinin no samurai (1954) 89,516
16. 8.7 Cidade de Deus (2002) 150,983
17. 8.7 Fight Club (1999) 349,152
18. 8.7 Raiders of the Lost Ark (1981) 227,862
19. 8.7 The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring (2001) 361,313
20. 8.7 Rear Window (1954) 109,777
21. 8.7 The Usual Suspects (1995) 248,724
22. 8.7 Psycho (1960) 132,231
23. 8.7 C'era una volta il West (1968) 66,833
24. 8.6 The Silence of the Lambs (1991) 226,068
25. 8.6 The Matrix (1999) 352,642
26. 8.6 Memento (2000) 249,039
27. 8.6 Se7en (1995) 254,574
28. 8.6 The Lord of the Rings: The Two Towers (2002) 303,594
29. 8.6 It's a Wonderful Life (1946) 95,216
30. 8.6 Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb (1964) 146,680
31. 8.6 Sunset Blvd. (1950) 49,835
32. 8.6 Citizen Kane (1941) 130,304
33. 8.6 North by Northwest (1959) 86,511
34. 8.6 Léon (1994) 181,650
35. 8.6 Apocalypse Now (1979) 161,550
36. 8.5 American Beauty (1999) 272,603
37. 8.5 American History X (1998) 205,061
38. 8.5 Forrest Gump (1994) 273,785
39. 8.5 Taxi Driver (1976) 142,463
40. 8.5 Avatar (2009) 160,589
41. 8.5 Vertigo (1958) 84,687
42. 8.5 Lawrence of Arabia (1962) 74,256
43. 8.5 Terminator 2: Judgment Day (1991) 218,287
44. 8.5 Le fabuleux destin d'Amélie Poulain (2001) 166,097
45. 8.5 WALL·E (2008) 159,974
46. 8.5 Alien (1979) 166,496
47. 8.5 Saving Private Ryan (1998) 250,970
48. 8.5 A Clockwork Orange (1971) 178,999
49. 8.5 The Shining (1980) 162,996
50. 8.4 Paths of Glory (1957) 41,128
51. 8.4 The Departed (2006) 238,777
52. 8.4 To Kill a Mockingbird (1962) 77,024
53. 8.4 The Pianist (2002) 121,287
54. 8.4 Aliens (1986) 157,917
55. 8.4 Sen to Chihiro no kamikakushi (2001) 91,218
56. 8.4 Das Leben der Anderen (2006) 66,062
57. 8.4 M (1931) 36,540
58. 8.4 Double Indemnity (1944) 34,006
59. 8.4 Eternal Sunshine of the Spotless Mind (2004) 201,821
60. 8.4 Chinatown (1974) 72,612
61. 8.4 Requiem for a Dream (2000) 169,336
62. 8.4 The Third Man (1949) 47,450
63. 8.4 L.A. Confidential (1997) 154,911
64. 8.4 Reservoir Dogs (1992) 196,603
65. 8.4 The Treasure of the Sierra Madre (1948) 30,585
66. 8.4 Das Boot (1981) 65,759
67. 8.4 Monty Python and the Holy Grail (1975) 145,888
68. 8.4 El laberinto del fauno (2006) 138,461
69. 8.4 Inglourious Basterds (2009) 128,630
70. 8.4 City Lights (1931) 24,597
71. 8.4 The Bridge on the River Kwai (1957) 54,850
72. 8.4 Up (2009) 76,529
73. 8.3 Raging Bull (1980) 82,955
74. 8.3 The Prestige (2006) 182,321
75. 8.3 Singin' in the Rain (1952) 51,335
76. 8.3 2001: A Space Odyssey (1968) 149,481
77. 8.3 La vita è bella (1997) 99,008
78. 8.3 Back to the Future (1985) 184,731
79. 8.3 Some Like It Hot (1959) 62,188
80. 8.3 Der Untergang (2004) 74,696
81. 8.3 Modern Times (1936) 32,387
82. 8.3 The Maltese Falcon (1941) 48,121
83. 8.3 Amadeus (1984) 89,925
84. 8.3 Gran Torino (2008) 105,955
85. 8.3 Slumdog Millionaire (2008) 154,610
86. 8.3 Rashômon (1950) 35,648
87. 8.3 Full Metal Jacket (1987) 139,438
88. 8.3 Nuovo cinema Paradiso (1988) 41,315
89. 8.3 Braveheart (1995) 223,534
90. 8.3 All About Eve (1950) 32,572
91. 8.3 Once Upon a Time in America (1984) 65,996
92. 8.3 The Elephant Man (1980) 53,252
93. 8.3 Sin City (2005) 236,514
94. 8.3 The Green Mile (1999) 180,987
95. 8.3 Metropolis (1927) 35,809
96. 8.3 Rebecca (1940) 32,706
97. 8.3 The Great Dictator (1940) 33,619
98. 8.3 The Apartment (1960) 33,311
99. 8.3 The Sting (1973) 60,953
100. 8.3 The Great Escape (1963) 57,384
101. 8.3 Indiana Jones and the Last Crusade (1989) 160,461
102. 8.3 Gladiator (2000) 256,400
103. 8.3 Star Wars: Episode VI - Return of the Jedi (1983) 197,414
104. 8.3 Batman Begins (2005) 249,597
105. 8.3 Ladri di biciclette (1948) 24,673
106. 8.3 Jaws (1975) 127,885
107. 8.3 District 9 (2009) 114,461
108. 8.3 Unforgiven (1992) 90,005
109. 8.2 Blade Runner (1982) 173,609
110. 8.2 Hotel Rwanda (2004) 84,162
111. 8.2 Mr. Smith Goes to Washington (1939) 30,969
112. 8.2 No Country for Old Men (2007) 180,538
113. 8.2 Die Hard (1988) 167,758
114. 8.2 On the Waterfront (1954) 37,994
115. 8.2 Touch of Evil (1958) 30,236
116. 8.2 Oldboy (2003) 86,654
117. 8.2 Det sjunde inseglet (1957) 33,686
118. 8.2 Fargo (1996) 154,308
119. 8.2 Mononoke-hime (1997) 60,104
120. 8.2 The Wizard of Oz (1939) 96,065
121. 8.2 Strangers on a Train (1951) 31,354
122. 8.2 Per qualche dollaro in più (1965) 38,852
123. 8.2 Heat (1995) 133,672
124. 8.2 Donnie Darko (2001) 194,237
125. 8.2 Cool Hand Luke (1967) 41,831
126. 8.2 The Wrestler (2008) 79,318
127. 8.2 High Noon (1952) 31,721
128. 8.2 Notorious (1946) 28,985
129. 8.2 There Will Be Blood (2007) 118,904
130. 8.2 The Manchurian Candidate (1962) 32,626
131. 8.2 The Sixth Sense (1999) 222,509
132. 8.2 Annie Hall (1977) 60,383
133. 8.2 The Deer Hunter (1978) 81,560
134. 8.2 Kill Bill: Vol. 1 (2003) 213,516
135. 8.1 Platoon (1986) 100,677
136. 8.1 The General (1926) 18,202
137. 8.1 Snatch. (2000) 158,088
138. 8.1 The Big Sleep (1946) 26,878
139. 8.1 Ben-Hur (1959) 54,113
140. 8.1 Into the Wild (2007) 85,580
141. 8.1 The Big Lebowski (1998) 162,399
142. 8.1 Million Dollar Baby (2004) 128,283
143. 8.1 Yojimbo (1961) 26,684
144. 8.1 Ran (1985) 31,921
145. 8.1 It Happened One Night (1934) 22,954
146. 8.1 Star Trek (2009) 114,057
147. 8.1 The Bourne Ultimatum (2007) 132,045
148. 8.1 Life of Brian (1979) 86,950
149. 8.1 The Lion King (1994) 122,564
150. 8.1 Butch Cassidy and the Sundance Kid (1969) 53,306
151. 8.1 Finding Nemo (2003) 150,432
152. 8.1 Smultronstället (1957) 19,276
153. 8.1 Witness for the Prosecution (1957) 16,314
154. 8.1 Trainspotting (1996) 139,382
155. 8.1 Stand by Me (1986) 83,351
156. 8.1 The Graduate (1967) 71,820
157. 8.1 Gone with the Wind (1939) 72,948
158. 8.1 Toy Story (1995) 132,781
159. 8.1 The Terminator (1984) 165,379
160. 8.1 Groundhog Day (1993) 124,084
161. 8.1 Ratatouille (2007) 119,097
162. 8.1 Scarface (1983) 139,068
163. 8.1 Amores perros (2000) 56,099
164. 8.1 The Thing (1982) 71,241
165. 8.1 Gandhi (1982) 46,619
166. 8.1 Dog Day Afternoon (1975) 54,484
167. 8.1 V for Vendetta (2005) 204,165
168. 8.1 8½ (1963) 26,615
169. 8.1 The Grapes of Wrath (1940) 21,587
170. 8.1 The Gold Rush (1925) 19,042
171. 8.1 Twelve Monkeys (1995) 156,939
172. 8.1 Lock, Stock and Two Smoking Barrels (1998) 115,099
173. 8.1 Le salaire de la peur (1953) 12,758
174. 8.1 Les diaboliques (1955) 12,997
175. 8.1 The Night of the Hunter (1955) 23,505
176. 8.1 The Princess Bride (1987) 117,381
177. 8.1 The Incredibles (2004) 146,098
178. 8.0 Casino (1995) 99,098
179. 8.0 Judgment at Nuremberg (1961) 12,719
180. 8.0 The Killing (1956) 22,635
181. 8.0 Kind Hearts and Coronets (1949) 11,912
182. 8.0 Children of Men (2006) 144,138
183. 8.0 The Wild Bunch (1969) 28,732
184. 8.0 Hotaru no haka (1988) 30,959
185. 8.0 In Bruges (2008) 84,676
186. 8.0 The Exorcist (1973) 94,862
187. 8.0 Le notti di Cabiria (1957) 9,878
188. 8.0 The Best Years of Our Lives (1946) 15,941
189. 8.0 The Hustler (1961) 23,499
190. 8.0 Sunrise: A Song of Two Humans (1927) 10,187
191. 8.0 Harvey (1950) 21,586
192. 8.0 The Kid (1921) 12,248
193. 8.0 Ed Wood (1994) 68,357
194. 8.0 King Kong (1933) 35,789
195. 8.0 Good Will Hunting (1997) 137,675
196. 8.0 Dial M for Murder (1954) 26,925
197. 8.0 Rosemary's Baby (1968) 45,885
198. 8.0 Letters from Iwo Jima (2006) 50,912
199. 8.0 Big Fish (2003) 129,542
200. 8.0 Shadow of a Doubt (1943) 19,560
201. 8.0 Låt den rätte komma in (2008) 44,947
202. 8.0 The Curious Case of Benjamin Button (2008) 119,464
203. 8.0 A Streetcar Named Desire (1951) 31,021
204. 8.0 Kill Bill: Vol. 2 (2004) 167,781
205. 8.0 Sleuth (1972) 15,809
206. 8.0 Crash (2004/I) 158,768
207. 8.0 Brief Encounter (1945) 12,145
208. 8.0 Stalag 17 (1953) 19,184
209. 8.0 Magnolia (1999) 114,007
210. 8.0 The African Queen (1951) 31,524
211. 8.0 Duck Soup (1933) 24,526
212. 8.0 Le scaphandre et le papillon (2007) 27,003
213. 8.0 Rocky (1976) 87,028
214. 8.0 Mystic River (2003) 108,140
215. 8.0 Bonnie and Clyde (1967) 37,903
216. 8.0 Manhattan (1979) 35,531
217. 8.0 Rope (1948) 28,513
218. 8.0 Network (1976) 30,414
219. 8.0 Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl (2003) 215,011
220. 8.0 Wo hu cang long (2000) 102,737
221. 8.0 Little Miss Sunshine (2006) 138,453
222. 8.0 La strada (1954) 16,131
223. 8.0 Changeling (2008) 54,432
224. 8.0 Patton (1970) 36,801
225. 8.0 (500) Days of Summer (2009) 45,251
226. 8.0 The Adventures of Robin Hood (1938) 21,453
227. 8.0 The Conversation (1974) 30,119
228. 8.0 Planet of the Apes (1968) 52,945
229. 8.0 The Nightmare Before Christmas (1993) 71,486
230. 7.9 Shaun of the Dead (2004) 119,527
231. 7.9 La battaglia di Algeri (1966) 12,355
232. 7.9 Glory (1989) 53,490
233. 7.9 All Quiet on the Western Front (1930) 19,645
234. 7.9 The Philadelphia Story (1940) 25,904
235. 7.9 Barry Lyndon (1975) 36,540
236. 7.9 The Lady Vanishes (1938) 16,459
237. 7.9 Spartacus (1960) 46,658
238. 7.9 Mulholland Dr. (2001) 92,584
239. 7.9 Who's Afraid of Virginia Woolf? (1966) 17,695
240. 7.9 Monsters, Inc. (2001) 102,286
241. 7.9 Tonari no Totoro (1988) 26,121
242. 7.9 Anatomy of a Murder (1959) 14,994
243. 7.9 Toy Story 2 (1999) 103,284
244. 7.9 His Girl Friday (1940) 19,235
245. 7.9 Brazil (1985) 71,914
246. 7.9 Les quatre cents coups (1959) 21,458
247. 7.9 Arsenic and Old Lace (1944) 27,745
248. 7.9 Casino Royale (2006) 163,440
249. 7.9 Mou gaan dou (2002) 32,504
250. 7.9 Blood Diamond (2006) 106,456

احکام سنگین دانشجویی در مصاحبه بارضا عرب

احکام سنگین دانشجویی در مصاحبه بارضا عرب

تابوها دیگر شکسته است

رضا عرب، دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران در مصاحبه با روز در خصوص حکم سنگین ۱۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق ضیاالدین نبوی و دلایل افزایش فشارها بر تشکل ها وفعالان دانشجویی سخن گفته است. او معتقد است: "سیاست های سرکوب به طور کوتاه مدت بسیار جوابگوست. وقتی جامعه به طور ناگهانی با یک سرکوب بی رحمانه مواجه می شود، دچار شک می سود، کمی در جا می ماند ـ مثل وضعیت جامعه پس از وقایع عاشورا ـ نیروهایی ریزش می کنند ولی نیروهایی جدید بازتولید می شوند. این چرخه ادامه می یابد." این مصاحبه را می خوانید:

فکر می کنید دلیل صدور این حکم سنگین برای ضیا چه بوده است؟
حکمی که دادگاه برای ضیا نبوی صادر کرده شامل دو بخش است. بخش اول براساس اتهام همکاری او با سازمان منافقین صادر و منجر به ده سال حبس برای این فعال دانشجویی شده؛ دربخش دوم حکم ضیا هم که در رابطه با فعالیت های دانشجویی اوست، پنج سال حبس برای او در نظر گرفته شده. لذا باید به این حکم در دو بخش نگریست و در باره آن صحبت کرد. من اول از بخش دوم آغاز می کنم. این بخش از حکم برای حامیان حق تحصیل است. از سال 85 رویه ای که ما تحت عنوان "ستاره دار کردن" فعالین دانشجویی می شناسیم آغاز شد. دانشجویانی که از یکی از حقوق اساسی خود محروم شده بودند، سعی در اتمام این رویه غیر قانونی توسط دولت احمدی نژاد داشتند. تلاشهایی هم که در سال های 85 و 86 توسط دانشجویان محروم از تحصیل در آن دو سال انجام گرفت هم از حیث روشنگری و اطلاع رسانی، و هم از حیث کنش اعتراضی در سطحی بالا و ستودنی بود. اما من به عنوان یک ناظر بیرونی که پیگیر وضعیت دانشجویان ستاره دار بودم، می توانم بگویم بزرگ ترین فعالیت های این دانشجویان از سال 87 آغاز شد. و این دقیقا سالی بود که جمعی از بهترین دانشجویان دانشگاه های ایران که شایسته ستاره افتخار بودند، با متناقض آن، یعنی ستاره محرومیت مواجه شدند. ضیا دقیقا در همان سال در کنکور کارشناسی ارشد جامعه شناسی شرکت کرده و به تایید مسئولین سازمان سنجش و تحقیقات، خودش یکی از رتبه های تک رقمی را اخذ کرده بود. اساس فعالیت شورای حامیان حق تحصیل هم از همان سال بود و تلاشهای سه فردی که اکنون در زندان هستند. ضیاالدین نبوی، خانم مهدیه گلرو و مهندس کیوان صمیمی. انتهای آن سال تحصیلی همزمان با انتخابات ریاست جمهوری بود و به رسم سی ساله جمهوری اسلامی یکسال گشایش بیشتر سیاسی به عنوان پیشواز انتخابات. از این رو فعالیت ضیا هم گسترده تر بود. از جلسات و کنفرانس های مطبوعاتی که در راستای روشنگری و پرده برداشتن از این جنایت سیستماتیک علیه آزادی های اساسی انسانی در حال اعمال شدن بود[ اصلا باید به حق تحصیل به عنوان حق اساسی کسب دانش و آگاهی توسط انسان ها نگریست و نه حقی که قانون یا دولتی به فرد اعطا می کند. آزادی هایی که ذاتی انسان اند و قانونی یا اراده ای که علیه این حق است را اساسا باید بر انداخت] تا اقدامات عملی آنها درکوران مبارزات و مناظرات انتخاباتی همچون تحصن این دانشجویان در مقابل صدا و سیما، هنگامی که احمدی نژاد در مقابل موسوی منکر وجود دانشجوی ستاره دار شده بود. جمیع آن اقدامات را به عنوان یک کل که بنگریم خواهیم دید، ثبات ضیا نبوی در فریاد زدن حق ذاتی کسب دانش و اگاهی چه چرت های راحتی را که از بسیاری مسئولین نگرفته بود. من گمان نمی کنم ضیا نبوی از این امر آگاه نبوده باشد که "دشمنان آزادی" در کمین او یا هر فرد دیگری که دنبال بسط "گفتمان انسان حق طلب" است، هستند. در سطحی دیگر هم این حکم پرخاشی بود علیه انهایی که به طور گسترده در راه احقاق حقوق دانشجویی فعالیت می کنند.

به نظر شما چرا حکومت چنین احکام سنگینی را برای دانشجویان صادر می کند؟ واقعا این احکام قرار است چه مشکلاتی را حل کند؟
اصولا هر سیستم سیاسی با مشکلاتی روبروست. این مشکلات در سطح سیاسی، اقتصادی، امنیتی و غیره قابل طرح است. به طور اساسی مشکلات امنیتی که یک سیستم سیاسی با آن روبرو می شود از جنس دیگری است و مقابله با آن هم کاری دشوار است. دستگاه امنیتی سیستم های سیاسی، به ویژه آنان که شبیه به تاریکخانه هستند و هیچ آشکارگی بر مردم ندارند، برای مقابله با هیجانات گسترده و اعتراضات بزرگ دست به اقدامی می زنندکه می توان آن را برچسب زنی نامید. شما اگر به افرادی که در جنبش سبز فعالند و به گونه ای دست به کنش سیاسی- اعتراضی زده اند بنگرید، با واقعیت متکثری از گروهها و افراد داخل و خارج از کشور مواجه خواهید شد. گروه ها و اشخاصی که در عین تفاوت نگرش و منافع سیاسی، به کنش مشترک سیاسی با هم ـ چه با اذعان به حضور یکدیگر یا بدون آن ـ دست زده اند. دستگاه امنیتی باید در وهله ی اول این افراد و گروه های حاضر در این اعتراضات را شناسایی و بعد با انها برخورد کند. مشکل از هنگامی آغاز می شود که شما آن واقعیت متکثر در خیابان ها را بیاد آورید. در نتیجه دستگاه تبلیغاتی سیستم برای توجیه برخورد و افکار هوادارانش دست به برچسب زنی می زند. برای همین است که رسانه های تبلیغاتی نظام تمام تلاششان بر آن است که معترضین را به استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و اسراییل، و یابه سازمان منافقین متصل کنند تا برخوردها را تحت این عناوین موجه نمانید.
ضیا نبوی قربانی اغاز عملیات برخورد های دستگاه امنیتی با فعالین سیاسی تحت برچسب های غیر واقعی است؛وگرنه ضیا نبوی، دانشجوی لیبرال محروم از تحصیل که در اعتقاد او به لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی - من به عنوان یک دوستش- شکی نمی توان وارد کرد چگونه می تواند با سازمان تمامیت خواه مجاهدین خلق ارتباط داشته باشد؟حضور یکی دو عضو از نزدیکان یک فرد در اردوگاه اشرف نمی تواند مدارک کافی برای همکاری یک نفر با یک سازمان تروریستی باشد. به طور کلی ادله کیفرخواست علیه ضیا نبوی برای همکاری اش با سازمان منافقین مضحک و ناکافی است.

صدور این حکم سنگین با چه واکنشی در بین فعالین دانشجویی، بخصوص فعالین دانشجویی دانشگاه های شمال کشور مواجه شده است؟
واکنش به بی عدالتی سیستماتیک در دو سطح رخ می دهد. سطح اول ایجاد احساس نفرت همگانی نسبت به عامل و فاعل بی عدالتی ست، که آن طور که من می توانم مشاهده کنم رخ داده است. فعالین دانشجویی در درجه ی اولی دچار بهت شده اند و در درجه ثانی احساس نفرت شدیدی نسبت به گردانندگان امور پیدا کرده اند. در سطح دوم این احساس نفرت منجر به دست زدن افراد به اعتراضات عملی می شود. تاکنون آنگونه که من اطلاع دارم جمعی از فعالین دانشجویی شمال کشور بیانیه ای چند امضایی در اعتراض به این حکم صادر کرده اند که همگی شان از دوستان نزدیک ضیا بوده اند. جمعی از دانشجویان دانشگاه نوشیروانی هم در روزهای آینده به دیدار خانواده ضیا در قائمشهر خواهند رفت. از هفته دیگر هم که امتحانات شروع بشود و دانشجویان به دانشگاه های شمال کشور بازگردند احتمال اعتراضاتی می رود.

دریک سطح کلی تر، به نظر شما مبنای نظری این رفتار حاکمیت با مردم و دانشجویان در کجاست؟ یا به عبارتی ملموس تر ارتباط بین تقلب صورت گرفته در انتخابات و کشتار مردم در خیابان ها و شکنجه در زندان ها با صدور احکام سنگین برای دانشجویان چیست؟
هر سیستم سیاسی دارای یک نظم ست یا به تعبیری خود صورتی از یک نظم است. نظام ایدئولوژیک یک "نظم نمادین" است. نظمی که دارای نشانه هایی ذهنی و عینی است. سیستم به طور مداوم در حال بازتولید "نشانه" است. اگر نشانه های یک نظام سیاسی فقط به صورت نشانه هایی عینی جلوه گر شود، آن نظام با بحران و فقدان مشروعیت مواجه می شود؛ این آسیبی است که اکثر حکومت های استبدادی زودگذر به آن مبتلا بوده اند. اما سیستم حکومتی جمهوری اسلامی به عنوان نظامی ایدئولوژیک نظم نمادین خاص خود را دارد. آنجا که نشانه های نظم نمادین ساخته می شود، حوزه زبان است. حوزه زبان حوزه گفتار و رفتار همگانی است. این سیستم توانسته بود به مدت سی سال به خوبی مردم را زیر بمباران نشانه هایی از جنس زبان خود توده قرار دهد. توانسته بود با بازتولید و القای نشانه های زبانی- ایدئولوژیک نظم خود را حفظ کند. درست است ما حقوق بشر به معنای human rights در این سی سال نداشتیم اما حقوق فرد ساکن در بلاد اسلام را داشتیم که در حوزه عمومی طبق باور های عامه از آن دفاع می شد. ما اعدام های در ملا عام را می دیدیم اما اعدامها با زبان ما توجیه پذیر بود، اعدام یک مفسد اجتماع بود و برای سلامت جامعه لازم. ما محرومیت های زنان یا پیروان اندیشه های خاص را می دیدیم اما براساس معیار های فیزیولوژیک یا خودبرتر بینی های سنتی که در تارو پودمان بود، آنها را لازم می دیدیم. اصلا این موارد پاره ای از هستی روزمره ما شده بودند و در حیث توجه ما قرار نمی گرفتند. این گونه بود که سنت حاکم بر اذهان توده های ایرانی، مدتها نظم نمادین ایدئولوژیک را بازتولید کرد. ما خودمان چرخ های این نقض پی در پی حقوق انسانی اطرافیانمان بودیم و سیستم به خوبی توانسته بود ترجمانی از نشانه های نظم خودش را وارد زبان روزمره ما کند. اما چرخها هیچ وقت تا ابد نمی چرخند. اتفاق هنگامی افتاد که گسستی در این نقش نشانه ای روی داد. مردم تصمیم گرفتند فردایشان امتدادی از امروز نباشد. در انتخابات این تصمیم را عملی کردند، اما سیستم از صلاح خودش دوری کرد. نتیجه آنگونه نبود که اکثریت در "آگورا"ی جامعه آن را دیده بود و انتظارش را می کشید. پس کنش ها تسریع شد. از این رو برای اینکه گسست امروز از فردایشان را رقم بزنند، نشانه های نظم را برهم زدند. در این زمینه به استفاده مردم و جنبش سبز از نشانه های دلالت ساز رژیم در شکلی از "ساختار شکنی و واسازی" توجه فرمایید. اینکه مسئولین رژیم از کلمه "ساختار شکنی" استفاده می کنند، نا خواسته دست به تحلیلی درست از شرایط امروز کشور می زنند. نظام نشانه ای حاکم بر ما، استوار به دلالت ساز های دوگانه ای از مفاهیم اسلامی-ایرانی بود. مردم در این روزها به طور هوشمندانه دست به ساختارشکنی (deconstruction) این نظم نمادین زده اند. حال حاکمان می بینند که مردم با استفاده از ساختارهای فرصتی که نظام نشانه ای آنها در اختیارشان قرار داده، مشروعیت زبانی/ذهنی آنان را هم از آنها ستانده اند. پس، دست به خشونت می زنند. این خشونت پدیداری بدیع نیست. قبلا در مخفیگاه ها روی می داده اما برای "غیر خودی"ها بوده است و از نظر ما بی اشکال. حال دوگانه خودی/غیر خودی فرو ریخته است، پس خشونت عریان گسترش می یابد. دیگر رژیم زبان را برای تولید مشروعیت ناکافی می داند، زیرا تمامی نشانه های گفتمانی اش اکنون در خیابان ها به سخره گرفته می شوند. پس از نظر رفتاری و کنترل اعصابش در حالت نیمه فلج قرار دارد. دیگر زبان را رها کرده است. تریبون ها دست آنهایی افتاده است که خشونت را فریاد می زنند، علم الهدی ها ترکتازی میکنند. آنکه در خیابان است "بزغاله"ای بیش نیست و گرنه بر نظم نشانه ها استوار بود. پس دیگر فقط شکنجه در گوشه زندان اتفاق نمی افتد، در وسط خیابان هم رخ می دهد. مقابل چشمان جهان اتومبیل دولتی از روی انسان هایی که "نظم نشانه ها" را مورد تمسخر قرار داده اند، عبور می کند. دیگر اولیای امور توان تحمل این حد از شکستن ساختارها را ندارند، پس دادگاه های استالینیستی برگزار می کنند، نمایش اعتراف برگزار می کنند، استند آپ کمدین های (stand-up comedian) نظام در "بیست و سی" از حماسه های مردمی جوک می سازنند. دادگاه ها حکم هایی می دهند که قاضی از تمام مواد در دسترسش درون حکم اندکی می ریزد تا دیگر کسی جرات "ساختارشکنی" نکند. اما ساختار نشانه های دوتایی درون گفتمانی که شکست، دیگر تابوها شکسته است؛ این آغاز بازی است. نه من، نه شما و نه هیچ سازمان عریض و طویلی با بلندگوهای بزرگ هم نمی تواند نشانه های شکسته را بند زند.

صدور این احکام به طور کلی چه تاثیری بر جنبش دانشجویی و دانشجویان خواهد گذاشت؟
ببیند سیاست های سرکوب به طور کوتاه مدت بسیار جوابگوست. وقتی جامعه به طور ناگهانی با یک سرکوب بی رحمانه مواجه می شود، دچار شک می شود و کمی در جا می ماند ـ مثل وضعیت جامعه پس از وقایع عاشوراـ نیروهایی ریزش می کنند و نیروهایی جدید بازتولید می شوند. این چرخه ادامه می یابد. برای مثال وقتی در تابستان امسال در دانشگاه مازندران بیش از صد نفر بازداشت شدند، بیش از چهل نفر به کمیته انضباطی احضار شدند و با احکام سنگین مواجه شدند، اتفاقی که افتاد آرامش دو ماهه دانشجویان در اثر شوک وارده بود. اما پس از آن در سیزده آبان نیروهایی جدید تجمعی اعتراضی را برگزار کردند، در نتیجه بازداشت ها گسترده تر شد، احضار ها افزایش یافت، شانزده آذر به درون دانشگاه تانک آوردند و اعتراضی صورت نگرفت. شوک ورود تانک به دانشگاه که برطرف شد فوت آیت الله منتظری بهانه اعتراض را به جمعی دیگر از دانشجویان داد. باید به یاد داشته باشیم این چرخه ایست پایان ناپذیر. یا در پایان، رمق

Saturday, January 23, 2010

مجموعه عکسهای عباس کیارستمی>>

مجموعه عکسهای عباس کیارستمی>

















دیدن کجای زن عیب نداره؟

برای بزرگ دیدن عکس کلیک کنید..

Friday, January 22, 2010

مشترك گرامي! احتراما به استحضار مي‌رساند در رايانامه (ايميل) شما

مشترك گرامي! احتراما به استحضار مي‌رساند در رايانامه (ايميل) شما، مورخ 25/10/1388 خطاب به خانوم ساناز (دوست دخترتان)، بهتر بود به جاي جمله «برو به جهنم» از جمله «عزيزم يه بار ديگه بهم فرصت بده» استفاده مي‌كرديد.

همچنين در پيامكي كه روز گذشته به تلفن همراه مسعود (همكلاسي‌تان) فرستاديد، املاي كلمه «مستاصل» را اشتباه نوشته بوديد. ما صلاح شما را مي‌خواهيم هيچ‌كس هم تنها نيست!

با تشکر سردار احمدی مقدم

Thursday, January 21, 2010

حسینان امشب روی یزید رو هم سفید کرد

حسینان امشب روی یزید رو هم سفید کرد.خیلی جالب بود مناظره که هر دو طرف حرف های همو تایید میکردن

Wednesday, January 20, 2010

علیرضا بهشتی در زندان سکته کرد

سيد علیرضا حسيني بهشتی مشاور ارشد میرحسین موسوی امروز سی ام دیماه در زندان اوین دچار سکته قلبی شد.

به گزارش خبرنگار,,وی در روزهای گذشته، در حالی که به دلیل شرایط نامساعد زندان در فصل زمستان، مبتلا به سرما خوردگی شدید شده بود برای انجام بازپرسی از زندان اوین به شعبه امنیت دادگاه انقلاب تهران منتقل شد و به گفته شاهدان عینی در حالی که پیژامه زندان و دمپایی پلاستیکی برپا داشت و محاسن اش بلند و آشفته بود ، دقایقی طولانی در انتظاربازپرسی به سر برد.

علیرضا بهشتی (فرزند شهید آیت الله بهشتی از بنیانگزاران جمهوری اسلامی)، سه هفته پیش در دانشگاه تربیت مدرس بازداشت شد و در تمام این مدت، از همه حقوق قانونی خود محروم بود و حتی موفق به ملاقات با وکیل و خانواده اش نشد.

خبرنگار جرس موفق به کسب اخبار بیشتری در خصوص روند رسیدگی به عارضه قلبی دکتر علیرضا بهشتی نشده است. اما در تماسی که بهشتی با خانواده خود داشته از رفع عارضه و بهبودی نسبی خود خبر داده است. گفتنی است این اولین تماس بهشتی با خانواده خود پس از یک هفته است.

Saturday, January 16, 2010

انفجار درمقابل استانداري خراسان رضوي

يک شي دست ساز شنبه شب درمقابل استانداري خراسان رضوي توسط فردي ناشناس منفجر شد

. آخرين خبر دريافتي حاکيست، عامل انفجار شنبه شب بر اثر شدت جراحات در بيمارستان درگذشته است
گویا این فرد در اعتراض به رسیدگی نشدن به مشکلش دست به ای کار زده است

Friday, January 15, 2010

لینک دانلود 90 سیاسی 2

لینک دانلود 90 سیاسی 2
http://www.4shared.com/file/185478978/e00d13d2/901.html
61,260 KB
http://www.4shared.com/file/185460756/c7c97002/902.html
21,921 KB
http://www.4shared.com/file/185467071/f303a91f/903.html
48,090 KB
http://www.4shared.com/file/185486698/175d9983/904.html
40,818 KB
http://www.4shared.com/file/185910042/d24e5c11/905.html
97,138 KB
http://www.4shared.com/file/187853568/bd90dec4/906.html
36,551 KB
http://www.4shared.com/file/189544767/62bd6eb1/907.html
56,775 KB
http://www.4shared.com/file/189553839/5399e1c7/908.html
70,106 KB
http://www.4shared.com/file/189564337/62036148/909.html
35,684 KB

ReplyReply AllMove...

Thursday, January 14, 2010

کاهو روستایی زیبا در اطراف مشهد









عکس های روستای دیدنی کاهو در پاییز
روستای کاهو در 50 کیلومتر مشهد از قدیمی ترین روستا های خراسان است

موج بازداشت ها به دانشگاه دامغان هم رسيد

بنا به گزارشات رسيده محمد امين وليان عضو شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشگاه علوم پايه دامغان و يكي از دوستان وي در ظهر روز سه شنبه مورخ 22/10/88 توسط نيروهاي امنيتي روبروي درب دانشگاه بازداشت شدند .

از وضعيت كنوني محمد امين وليان هيچ اطلاعي در دست نيست و وي تا كنون هيچ تماسي با خانواده و دوستان خود نگرفته است . بنا به گزارش شاهدان، نيرو هاي امنيتي پس از بازداشت او با حضور در خانه ي تعدادي از فعالين انجمن اسلامي دانشگاه و ساير دوستان وي به بازرسي و تفتيش با حكم بازداشت نامبرده و نه حكم قضايي مربوطه ، اقدام كرده اند.

اين اتفاق در حالي به وقوع پيوست كه چند روز پيش از بازداشت امين وليان شبنامه اي مبني بر شركت او در تظاهرات اعتراض آميز روز عاشورا در تهران توسط طيفي از دانشجويان افراطي وابسته به بسيج دانشجويي در دانشگاه پخش شد كه طي آن خواهان برخورد جدي نيروهاي امنيتي و مسئولين دانشگاه با وي شده بودند.

در ديداري حضوري كه پدر وي با مسئولين دانشگاه داشته است ، مسئولين در مورد وضعيت فرزند وي اظهار بي اطلاعي كرده و هيچ مسئوليتي را در قبال بازداشت فرزند او توسط نيروهاي امنيتي به عهده نگرفته اند.

Wednesday, January 13, 2010

عروج مسعود علیمحمدی از زبان احمد شیرزاد

دانشجویان گروه فیزیک دانشگاه تهران مکرر به وی مراجعه می کردند و سوال می کردند تکلیف چیست. دست آخر مسعود به آن ها گفته بود: بالاخره نفهمیدم تکلیف چیست ولی در هر صورت من به راهپیمایی می روم.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

گوشی در دست بر جایم خشکم زد. در یک لحظه خاطرات 24 سال رفاقت در جلوی چشمانم مرور شد. آن سوی خط، ایمان پسر مسعود بود، با صدایی سرشار از اضطراب و آشفتگی، بغضش ترکید: "بابامو کشتن. بمب گذاشتن جلوش، مغزشو متلاشی کردن... " باور نمی کردم. گفتم: چی شده، مادرت اونجاس؟ گوشی را داد به خانم علیمحمدی و او با حزن تمام گریه می کرد و می گفت: درسته آقای دکتر، مسعود رو کشتن، من خودم بالای سرش رسیدم....


ناباورانه دور اتاق می چرخیدم. به بچه ها گفتم. آن ها هم شوکه شدند. باورشان نمی شد. دکتر علیمحمدی، دوست خانوادگی، همکلاسی پدر، رفیق صمیمی دوران دانشجویی او، یک استاد سرزنده و شاد، آدمی سرشار از انرژی و تلاش، مگه می شه؟ چرا او؟ از این برنامه ها نداشتیم. خدایا این دیگر چه حادثه ای است.


همه برنامه هامان به هم ریخت و ساعتی بعد منزل مسعود بودیم. مشاعر درستی نداشتم. هاج و واج و ساکت بودم و ناخودآگاه گذشته را مرور می کردم. جزییات نشانی خانه مهم نبود. تمام منطقه غیرعادی بود و پر از پلیس و نیروهای انتظامی. در آستانه ی منزل جنازه ی خونین مسعود روی زمین بود و پارچه ای روی آن کشیده بودند. اطراف پر از خرده شیشه بود و مردم جمع بودند. چشمم به ایمان افتاد. در آغوشش گرفتم و بغضم ترکید. بوسیدمش و سرش را بر سینه ام فشردم. آن سوتر خانم مسعود بود، دخترش، مادر بیمارش که به عصای چارپایه تکیه داده بود و خواهر مسعود که بی تاب بود و خود را به در و دیوار می کوفت. قیامتی بود. آشنایان و همسایگان بهت زده بودند. همسر مسعود ناباورانه می گفت: صبح تا دم در بدرقه اش کردم، ماشین اش را از پارکینگ خانه خارج کرد و در را بست و لحظه ای نگذشت که دیدم باران شیشه بر خانه بارید و پنجره ها یکباره پایین ریخت. سراسیمه خود را به بیرون رساندم و دیدم که مسعود به حالت چمباتمه بر زمین افتاده است، او را برگرداندم و دیدم مغزش متلاشی شده است... می گفت و می گریید و آتش به حاضران می زد. شیون می کرد و می گفت: من دیدم، خودم دیدم، مغز متلاشی شده ی شوهرم را دیدم....


خدایا این چه روزگار است که بر ما می گذرد.


چند ماه پیش بود که بعد از مدتی دوری منزلش مهمان بودیم. همان خانه ای که او را در آستانه اش به قتل رساندند و در میان شیشه های شکسته و کرکره های در هم پیچیده اش ماتم کده ای فراموش ناشدنی بر پا بود. مسعود بسیار خوش مشرب و دوست داشتنی بود. هر لحظه که او را به یاد می آورم طنین خنده های شیرین اش در گوش ذهنم می پیچد . به محض آن که به هم می رسیدیم سر به سر گذاشتن ها و کل کل کردن هایمان شروع می شد و دیگران را به خنده می آوردیم.


دو سفر با او و دوستان دیگر هم رشته ای برای شرکت در مدرسه تابستانی فیزیک انرژی های بالا به تریست ایتالیا رفته بودیم. تابستان سال های 69 و 70 هر بار به مدت تقریباً یک ماه و نیم که از روز اولش خاطره بود و خنده تا موقع برگشتن. محال بود یک جایی با ورودی های یکی دو دوره ی اول دکترای فیزیک دانشگاه صنعتی شریف گرد هم بنشینیم و چیزهایی از خاطرات آن دو سفر را با هم مرور نکنیم. یادم می آید در سفر اول هر کدام از ما تا جایی که می توانستیم غذای کنسرو شده از ایران با خود برده بودیم تا مبادا در قحطی ایتالیا از گرسنگی تلف شویم! در فرودگاه میلان که نقطه ورودمان به ایتالیا بود پلیس ها مسافران را رد کردند تا سر صبر چمدان های ما سه نفر (من و مسعود و امیر) را بگردند. قیافه های ریش دار ما آن ها را به شک انداخته بود و البته گذرنامه ایرانی مان، هر چند خودمان هیچ چیز غیرعادی در خودمان نمی دیدیم. موقع تفتیش چمدان ها مأموران پلیس فرودگاه میلان یکی یکی قوطی های کنسرو را در می آوردند و می پرسیدند این چیست و ما می گفتیم: food . چشمهاشان گرد شده بود و نمی فهمیدند به چه منظوری این سه جوان ایرانی این همه غذای کنسرو شده با خودشان به ایتالیا می آورند. هر بار که مسعود آن صحنه را با خنده های ویژه اش تعریف می کرد، حاضران را روده بر می کرد.


از مهر ماه 64 با مسعود آشنا شدم. او و امیر ورودی 57 لیسانس در دانشگاه شیراز بودند. من و محمدرضا ورودی 55 شریف بودیم که البته آن زمان اسمش چیز دیگری بود. ما از بهمن 63 دوره ی کارشناسی ارشد را در دانشگاه شریف آغاز کردیم که اولین دوره فوق لیسانس در یکی از رشته های علوم تجربی بعد از انقلاب بود. می شود گفت اولین دوره به طور مطلق، چون قبل از انقلاب جز یکی دو دوره ی ناموفق در این رشته ها فوق لیسانس دایر نشده بود. مسعود و امیر مهر 64 به این دوره پیوستند و تقریباً همه درس هایمان با هم بود. اولش مثل بچه های غریب با کسی حرف نمی زدند. به بهانه همکاری در کلاس های فیزیک عمومی آن ها را به میدان کشیدم و پس از مدتی آن دوستی عمیق مان شروع شد.


سه سال بعد یعنی مهر 76 مجموعه ی ما اولین دوره ی دانشجویان دوره ی دکترای فیزیک در ایران بودیم که البته وحید هم به ما پیوسته بود، که او هم از بچه های شیراز بود. این در حالی است که همان سال ما در امتحان اعزام دانشجو به خارج هم شرکت کرده بودیم که برای نخستین بار شامل دروس تخصصی هم بود و همه ما رتبه های نخست را کسب کرده بودیم. با وجود آن که آن قبولی برای بچه های حزب اللهی آن زمان به منزله ی اعزام قطعی بود و پذیرش گرفتن در دانشگاه های خوب خارج برای ما چندان دشوار نبود، اما ما با یک رایزنی جمعی تصمیم گرفتیم که در داخل بمانیم تا دکترای داخل برقرار شود. تحلیل ما آن بود که اگر از همان نقطه شروع، دوره ی دکتری با دانشجویان قوی آغاز شود، در ادامه نیز با جدیت و توانمندی به پیش خواهد رفت و چنین نیز شد. امروز که به گذشته نگاه می کنم همت سترگ، اراده ی جدی و ایمان و پشتکار استادان و بزرگانی چون اردلان، ارفعی، منصوری و گلشنی را در کنار گذشت و ایثار صادقانه بچه های آن دوران، فرازهایی افتخارآمیز می پندارم.


دوره ی دکترای ما با هم از 67 تا 71 به طول انجامید و درست سر 4 سال آماده دفاع بودیم، با مقالات پذیرفته شده در مجلات معتبر که آن زمان یک سدشکنی بزرگ بود. مهر ماه 71 مسعود قبل از همه آماده دفاع بود. امتحان هم که می دادیم همیشه او اول همه ورقه اش را می داد و می آمد بیرون. بعد هم حاضر نبود در مورد سوال های امتحان و پاسخ های آن ها با کسی حرف بزند. امیر تعریف می کرد که یک بار در دوره ی لیسانس دنبالش می دویدیم که به زور به او بگوییم جواب سوال دومی چه چیز است و او در گوش هایش را گرفته بود و فرار می کرد. در هر حال او اولین دانش آموخته ی دکترای فیزیک در داخل ایران است و این رکورد برای همیشه به نام او ثبت است. پس از او وحید، امیر و من ظرف یکی دو ماه از رساله ی دکترایمان دفاع کردیم و سپس هر کدام راهمان را به سمت یکی از دانشگاه های ایران برای تدریس در پیش گرفتیم.


مسعود در دانشگاه تهران بسیار گل کرد. در مورد دیگران که هنوز زنده اند چیزی نمی گویم. اما مسعود بدون تردید یک استاد بسیار موفق و دوست داشتنی و یک پژوهشگر تمام عیار فیزیک بود. فکر کنم 40 تا 50 مقاله ISI داشته باشد. در زمینه های مختلفی از فیزیک نظری کار کرد از نظریه ریسمانها گرفته تا نظریه کوانتوی هال و کیهان شناسی. مثل همان دوران دانشجویی محققی سریع بود. از زمانی که شروع به یادگیری موضوع جدیدی می کرد تا زمانی که در آن موضوع مقاله تحقیقی منتشر می کرد چندان طولی نمی کشید. در تدریس هم بسیار موفق بود و دروس متنوعی را درس داده بود. یک بار در دفترش دیدم که کتاب سنگین و ارزشمند الکترودینامیک جکسون را ترجمه کرده است که کاری پرحجم و قابل توجه است. گمان می کنم سه چهار سال پیش هم برنده جایزه جشنواره خوارزمی شده بود.


مسعود به لحاظ مشی و مرام سیاسی جزو نیروهایی بود که به طور عام از انقلاب اسلامی و امام خمینی دفاع می کرد. در دوره ی لیسانس در دانشگاه شیراز کم و بیش با بچه های انجمن اسلای ارتباط داشت و قدیمی های دانشگاه شیراز او را خوب می شناسند. از زمان ورود به دوره ی فوق لیسانس بیشتر هم و غم او کار علمی بود اما نسبت به مسایل سیاسی نیز بسیار حساس و علاقه مند بود. در مجموع افکار و اعمال او به مسلمان های معتدل و میانه رو نزدیک بود. نه تمایلات روشنفکرانه و به اصطلاح تحول طلبانه داشت و نه با قرائت های خشک و غیر قابل انعطاف مذهبی میانه ای داشت. انسانی صادق، صمیمی، پر کار، پر تلاش، حرفه ای، اهل دانش و خرد و عقل گرا بود که با هیچ توجیهی نمی توان او را در شمار کسانی که گرایشات راستگرایانه دارند به حساب آورد. در دانشگاه تهران نیز با باند های قدرتمدار راست آمیزش نداشته است و تا جایی که می دانم روابط سالم و صحیحی با مسئولان دانشگاه از طرفی و همکاران هیأت علمی و دانشجویان از طرف دیگر داشت. خیلی زود به مقام دانشیاری و استادی رسیده بود و از چند سال پیش عضو هیأت ممیزه دانشگاه تهران نیز بود که به لحاظ مراتب دانشگاهی با اهمیت تلقی می شود.


زمینه های کاری و پژوهشی اش همان طور که گفتم بسیار متنوع بود اما به یاد نداردم در زمینه های مرتبط با هسته ای کار پژوهشی کرده باشد. البته او هم مثل همه ی ما از مبانی مسایل هسته ای سر در می آورد و می توانست اظهار نظر کند، اما به معنای کسی که کار پژوهشی هسته ای کرده باشد نمی توان او را دانشمند هسته ای نامید.


در این یکی دو ساله اخیر افکار و نظراتش بسیار به جنبش اصلاحی نزدیک شده بود. در یکی دو انتخابات آخر قبل از انتخابات ریاست جمهوری به لیست اصلاح طلبان رای داده بود و برای آن هم تبلیغ می کرد. در انتخابات اخیر نیز به طور جدی از کاندیدای اصلاح طلبان حمایت می کرد. در آن دوره هایی که انتقال پیام ها از طریق ارسال پیامک رایج بود خیلی وقتها پیامک های جالبی که دستش می رسید را برای من نیز ارسال می کرد. یادم هست برایم تعریف کرده بود که در راهپیمایی 25 خرداد از صبح روایت های مختلفی در مورد برقراری یا عدم برقراری راهپیمایی از سوی اصلاح طلبان پخش می شد. او تعریف می کرد که دانشجویان گروه فیزیک دانشگاه تهران مکرر به وی مراجعه می کردند و سوال می کردند تکلیف چیست. دست آخر مسعود به آن ها گفته بود: بالاخره نفهمیدم تکلیف چیست ولی در هر صورت من به راهپیمایی می روم. می گفت این را که گفتم با شلیک شادی دانشجویان مواجه شدم، انگار دنیا را به آن ها داده بودند. روشن است که خوشحالی آنها از آن بوده که استاد محبوب شان نیز با آن ها همراه است.


پنج دهه زندگی پربار و افتخار آمیز مسعود علی محمدی نعمتی است که خداوند نصیب هر کس نمی کند. به صداقت و پاکی روح او گواهی می دهم و از خداوند برایش آمرزش و علو روح در خواست می کنم. روانش شاد باد و خداوند صبری جمیل به بازماندگان داغدار و مصیب زده اشت عطا کند.

صدور احکام سنگین تبعید و محرومیت از تحصیل براي 18 دانشجو معترض دانشگاه آزاد دزفول

18نفر از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد دزفول به دلیل شرکت در تجمعات 13 آبان ، 16آذر و 25 آذر با احکام سنگینی به ترتیب یک نیمسال محرومیت ، دو نیمسال محرومیت ، تبعید به واحدی در منطقه و سنگینترین حکم تبعید به واحدی خارج از منطقه که بنا به اظهارات مسئولین دانشگاه در شرق کشور باشد روبرو شده اند

گفتنی است اکثر این دانشجویان به جز محکومیت از سوی کمیته انضباطی دانشگاه از سوی نهادهای امنیتی نیز مورد بازخواست و بازجویی قرار گرفته اند و حتی برخی در روز 16 آذر از سوی همین نهادها برای جلوگیری از شکل گیری تجمع احضار شده بودند و جالب آنکه این احکام غیاباً صادر گردیده و از دانشجویان برای دفاع از خود دعوت بعمل نیامده و تنها کمیته انضباطی بدون حضور دانشجویان تشکیل جلسه داده و این آرا را صادر نموده و جالبتر آنکه این احکام از ترس اعتراض سایر دانشجویان و بمنظور جلوگیری از تحصن در تعطیلی دانشگاه در حالی که کلیه دانشجویان در تعطیلات قبل از امتحانات بسر می برند در مورخ 10/10/88 ابلاغ گردیده تا مبادا تحصنی صورت پذیر.
گفتنی است دانشجويان این دانشگاه در بیانیه هایي خواستار لغو اين احکام شده اند و گفته اند در صورت عدم لغو این احکام در صحن دانشگاه تحصن خواهند
نمود.
اسامی برخی از این دانشجویان با ذکر احکام بشرح زیر است

1- امید آزادی تبعید به واحدی خارج از منطقه
2- حسین رحیمی محرومیت از تحصیل به مدت دو نیمسال
3- جمشید جمشیدی محرومیت از تحصیل به مدت یک نیمسال
4- رضا پریدار تبعید به واحدی در داخل منطقه
5- میترا پریدار محرومیت از تحصیل به مدت یک نیمسال
6- غفور فرخیان تبعید به واحدی در داخل منطقه
7- حسین ناهیدی محرومیت از تحصیل به مدت یک نیمسال
8- حسین بیاتی محرومیت از تحصیل به مدت دو نیمسال
9- دارا صباحی تبعید به واحدی در داخل منطقه
10- حسن بقایی محرومیت از تحصیل به مدت یک نیمسال
11- رضا دیناروند تبعید به واحدی خارج از منطقه
12- نگین علیزاده شیرازی محرومیت از تحصیل به مدت یک نیمسال
13- سعیده محقق محرومیت از تحصیل به مدت دو نیمسال
14- محمدرضا جعفری تبعید به واحدی در داخل منطقه

اریک رومر؛ مرگ ادیب سینما

در چندین فیلم فرانسوی، یک داستان ساده و گاه "تکراری"، با سه چهار شخصیت، در فضایی خلوت و آرام با تصاویری ناب و شکیل روایت می‌شود. در این فیلم‌ها همواره دستخط یک هنرمند دقیق و ورزیده آشکار است.

اریک رومر، متولد ۱۹۲۰ در نانسی، از نقدنویسی به سینما روی آورد. در جوانی در کنار ژان لوک گدار و ژاک ریوت در دو نشریۀ سینمایی فعالیت داشت: "گازت دو سینما" و سپس "کایه دو سینما". با نقدها و نوشته‌های او و همکارانش بود که "موج نو" شکل گرفت. پس از مرگ آندره بازن در سال ۱۹۵۸ اریک رومر سردبیر "کایه دو سینما" شد.

رومر نسبت به همکارانش در موج نو، در آرامش و بی سروصدا کار می‌کرد. در مقایسه با روایت‌های رمان‌گون فرانسوا تروفو و کلود شابرول، کار او را می‌توان با "داستان کوتاه" یا نوول سینمایی مشابه دانست.

نقل یک حکایت

رومر در طول پنج دهه، ۲۴ فیلم سینمایی کارگردانی کرد. اولین فیلم خود را به نام "علامت شیر" در ۱۹۵۹ ساخت.

با سیکل "حکایت‌های اخلاقی" که از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۲ به روی پرده آمد، سبک خاص خود را معرفی کرد که سنت حکایت ادبی را با رنگ و بویی تازه به سینما آورد.

در فیلم‌های "شب من با مو" (۱۹۶۹) "زانوی کلر" (۱۹۷۰) "عشق در بعد از ظهر" (۱۹۷۲) با بیانی روان و بی پیرایه، حرکات آرام و طبیعی دوربین، همیشه داستانی ساده روایت می‌شود، که چه بسا برای بیننده آشنا باشد: دیدارهای روزمره، برخورد عادی چند نفر، روابط انسانی، و همیشه عشق.

ماجرای فیلم همیشه با حادثه‌ای طبیعی یا رویدادی عادی شروع می‌شود: یک توفان، یک مهمانی، یک مرخصی... داستان بدون گره‌های روایی یا شگردهای فنی در بستری روان جریان می‌یابد. چند زن و مرد (معمولا بازیگران غیرحرفه‌ای یا هنرپیشه‌های ناشناس) دور میز یا در پیاده روی با هم گفت و گو می‌کنند.

اریک رومر

در جشنواره فیلم ونیز در سال 2001 از اریک رومر برای دستاوردهای هنری اش تقدیر شد

شور و هیجان زیادی در کار نیست، اما در ورای مکالمات، در میان سطور حکایت، لرزه‌های عاطفی و توفان‌های احساسی مدام اوج می‌گیرد.

کلام در سینمای رومر چنان ساده و بی پیرایه است که گمان می‌رود بازیگران در بداهه به زبان آورده‌اند. اما کنایه‌ها و تکیه کلام‌ها و ضرب‌المثل‌ها به زبان روایت بافتی رنگین و چندلایه می‌دهد.

اعجاز شاعرانه‌ی سینمای رومر در سکون و آرامش شکل می‌گیرد. در این سبک سهل و ممتنع، تماشاگر نه از گره‌های روایی یا ماجراهای هیجان‌انگیز، بلکه از تنش‌های عاطفی به خود می‌لرزد.

رومر تابلوهای خود را با دقت و وسواسی کم نظیر "نقاشی" می‌کرد. او کار خود را "توضیح" روابط انسانی یا داوری درباره کنش‌ها و کشمکش‌ها نمی‌دانست. به پیروی از سنت حکایت‌گویی، یک معضل اخلاقی را با صمیمیت بازگو می‌کرد و از مناظر گوناگون به تماشا می‌گذاشت. تماشاگر می‌توانست سالن سینما را با عصبانیت ترک کند: "باز یک فیلم پرحرف و تکراری"، یا این که تا ابد با داستان فیلم درگیر بماند.

سینماگر پیر

اریک رومر در دهه ۱۹۸۰ دوستداران سینمای خود را یافت و آثارش با توفیق بیشتری همراه شد: پولین در پلاژ (۱۹۸۲) و نور سبز (۱۹۸۶).

در سال ۱۹۹۰ سیکل "چهار فصل" را شروع کرد با فیلم "قصۀ بهار"، و پس از آن فیلم‌های "داستان زمستان" (۱۹۹۲)، "حکایت تابستان" (۱۹۹۶) و پاییز (۱۹۹۸).

اریک رومر در سال ۲۰۰۷ فیلم "عشق‌های آستره و سلادون" را بر پایۀ متنی ادبی کارگردانی کرد و می‌دانست که آخرین فیلم خود را می‌سازد. اریک رومر روز دوشنبه، 11 ژانویه در سن ۸۹ سالگی در پاریس درگذشت.