ما اگر به سادگی تسلیم شدیم تنها به این دلیل بود
که خود را در برابر اسلام و در حمایت از نظام فساد ، ظلم و فریبکاری ساسانی – اشراف و موبدان -
میدیدیم نمی خواستیم راه را بر داعیان نجات و مساوات ببندیم
و مدافع نظامی باشیم که خود قربانی آن بشمار میرفتیم
و اکنون که اسلام جز ماسکی فریبنده برچهره ی اشرافیت و فریب و ستمکاری شما اجنبیان نیست
و آنچه مطرح است نزاد پرستی و تفاخر قومی و قدرت طلبی های قبایلی و ملی و خانوادگی ست
و تجلیل از عنصر عرب و ترک و تحقیر ایرانی
و نفی تاریخ و فرهنگ و اصالت ملی در قبال سیطره ی امپریالیستی بیگانه ،
بنابراصل مقابله به مثل که قرآن خود بدان فرمان می دهد (فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم )
باید نشان داد که عرب و ترک منهای اسلام جز بدویت و وحشیگری نیست
و ایرانیان ، نه موالی حقیر و ذلیل ، که باید به بردگی شما درآیند تا تربیت شوند
و هدایت و آشنا با تمدن و حکمت و انسانیت ، که آقایان تاریخ بوده اند
و بازیگران سربلند و لایق قدرت و مدنیت و رهبری …
کی ؟؟؟ همانوقت که شما برای دزدی به روی هم شمشیر می کشیدید
و برای شتر لبوس که در صحرای چراگاه یکی از قبایل تان چند بوته خار چریده بود ،
چهل سال باهم می جنگیدید و همانوقت که رستم پهلوان ایرانی ،
بزرگترین قهرمانان و پیشوایان شما را مثل یک بز بزدل ، به زمین میزد
و مفاخر تاریخی تان در زیر دست و پای او و امثال او دست و پا میزدند
و مثل مرغ پرپرزنان و زجه کشان جان میدادند !!!
اشرافیت قریش ؟؟؟ اگر اشرافیت ملاک ارزش است ،
اشرافیت شما جز شترچرانان گدا و دزدی که در جاهلیت و فقر صحرا هارت و پورتی داشتند
و سلاطین شکوهمند و افسانه یتان چون ملوک حیره ، جز نوکران حلقه به گوش اشرافیت ما هیچ نبودند .
زمان درچنین عصری که ترک زدگی و عرب زدگی به قیمت حقارت و ذلت و بندگی سیاسی
و معنوی و ملی ما بیداد میکرد ، مسئولیتی را که بردوش یک روشنفکر متعهد خویش می نهاد ،
احیای روح ملیت ، تجدید وحدت و پیوستگی با تاریخ
و تاکید بر اصالت و ارزشهای سازنده و افتخارات ملی بود ،
تا ملتی که با خود بیگانه و نسبت به خود بی ایمان شده است به خود آید
و ایمان به خویش را در برابر بیگانه پرستی و تسلیم پذیری و خو کردن به ذلت بازیابد .
در چنین شرایطی و ضرورتی و مسئولیتی پیداست که تا چه اندازه بزرگمرد دلاوری
که با گذشته ی ملت خویش آشناست از توطئه ی فریب مذهبی دستگاه امپراتوری بدویان
و قلدری و قساوت وحشیان غزنوی رنج می برد و دلش از آن همه دروغ و تحقیر و اسارت خون است .
وی از ارزشهای انسانی و ضداشرافی و ضد قومی اسلام که فقط توجیحی برای بی ریشه ای
و پستی و رذالت موروثی خویش میسازند و از حقیقت اسلام و دعوت پیامبر
که اکنون برای این خسروان جدید بی تبار و موبدان جدید بی ایمان و اشراف جدید بی پدر و مادر
و بی شرف - حتی شرف طبقاتی و خانوادگی – میکوشد تا در چهره ی خاندان معصوم محمد
و سیمای محکوم و مظلوم علی دفاع کند، شورانگیز است
که با طبیعت و استعداد و نبوغ و روحیه اش سازگار بوده است !!!
این است که کار فردوسی اینچنین صدا کرد و اثر گذاشت
و گرنه بسیارند شاعرانی که در تاریخ ما چون او نخواستند همچون امیر معزی و انوری و عنصری
و سوزنی سمرقندی و فرخی سیستانی هنرشان را درخدمت دربار و دستگاه قدرت و اشرافیت بگذارند
و ستایشگر خاقان ها و خان ها و شاه – شیخ ابواسحاق ها باشند و از نقره دیگدان بزنند
و از طلا آلات خوان بسازند و {خواستند } شعر را زبان شعور و شرف و ایمان خود و مردم خود کنند ،
اما کار او در بعد فرهنگی مبارزه با قدرت و کار ناصرخسرو و در بعد فکری
و اعتقادی { ایدئولوزیک} – و از آنرو که هم با ضرورت زمان و نیاز مردم سازگار بود
و هم با استعداد روحی و فکری و هنری شخص خودشان هماهنگ
این همه ، هم ارزشمند شد و هم اثربخش !!!
برگرفته از با مخاطبهای آشنا اثر دکتر علی شریعتی
No comments:
Post a Comment